روایت لحظات نفسگیر آخرین وداع حاج قاسم با مادرش در روستا+فیلم

کرمان– فت فتو– حسین سلیمانی برادر بزرگ شهید حاج قاسم سلیمانی از لحظات نفسگیر وداع و آخرین دیدار سردار با مادرش در محل زادگاهشان، روستای قنات‌مَلِک روایت می‌کند. لحظاتی که سردار می‌خواست در کنار مادر بیمار بماند اما شرایط بحرانی سوریه اجازه نداد. دریافت ۴۲ MB لحظاتی که سردار سلیمانی باید برای یک عملیات مهم […]

کرمانفت فتو– حسین سلیمانی برادر بزرگ شهید حاج قاسم سلیمانی از لحظات نفسگیر وداع و آخرین دیدار سردار با مادرش در محل زادگاهشان، روستای قنات‌مَلِک روایت می‌کند. لحظاتی که سردار می‌خواست در کنار مادر بیمار بماند اما شرایط بحرانی سوریه اجازه نداد.


دریافت
۴۲ MB

لحظاتی که سردار سلیمانی باید برای یک عملیات مهم در سوریه روستا را ترک می‌کرد اما شرایط بیماری مادر به گونه‌ای بود که دل کندن از آنجا را برایش سخت می‌کرد و خدا می‌داند او در آن لحظه چه حالی داشته؛ آنطور که برادر بزرگ سردار می گوید، حس و حال عجیب و سختی داشته، سه بار از درِ اتاق خارج می‌شود، تاب نمی‌آورد و باز می‌گردد؛ یکبار پای مادر، بار دیگر پای دیگر او و در نهایت صورت مادر را می‌بوسد و معلوم نیست با چه حالی آن روز مادر و زادگاهش را جا می‌گذارد و به سمت سوریه می رود؛ در ادامه جزییات بیشتر این روایت را می‌خوانید.

به گزارش فت فتو از احترام و ارادت شهید سلیمانی به پدر، مادر و در کل بزرگترها تاکنون بارها و بارها توسط خیلی‌ها که مظاهر آن را در رفتار او دیده‌اند گفته و روایت شده، چه قبل از شهادت و چه بعد از آن؛ موضوعی که از اولویت ها و خط قرمزهای سردار به شمار می‌رفته و در صدر همه رفتارها و تصمیم‌های او قرار داشته است. 

موضوع مهمی که البته هرچقدر درباره آن گفته شود باز هم ارزش گفتن دارد و این بار حاج حسین، برادر بزرگتر سردار سلیمانی آن را از ابعاد مختلف و نه فقط احترام پدر و مادر، که همه بزرگان روستا، روایت می کند.

تیم خبری خبرگزاری جمهوری اسلامی(فت فتو) استان کرمان چندی پیش و در آستانه دومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی به روستای قنات مَلِک در شهرستان رابُر استان کرمان سفر کرد تا در گفت وگو با نزدیکان و اهالی آنجا بتواند گزارش هایی به همین مناسبت تهیه کند. قنات ملک، روستایی کوچک با آب و هوای کوهستانی که هنوز عطر حضور سردار دل‌ها در کوچه هایش به مشام می رسد؛ خیلی از خانه های آنجا نوسازی شده و دیگر از آن خانه های خشتی که سردار در کتاب خودنوشت خود از آنها روایت کرده چندان خبری نیست اما وقتی به سرانگشتان درخت قدیمی و کهنسال گردو در وسط روستا، کنار چشمه قنات، دقیق می شوی، وقتی دل به دل خانه آجری که پدر و مادر سردار تا زمان حیات آنجا نفس کشیده اند می دهی، یاد و عطر حضور سردار را می توانی حس کنی؛ مصداق این جمله که سنگ و خاک و چوب هم جان دارد، می بیند و خاطرات را نگه می دارد.

وقتی با مردم روستا قنات ملک همکلام می شویم – با آنکه حاج قاسم سال هاست، از دهه ۵۰ به کرمان برای زندگی و کار نقل مکان می کند و به طور مستقیم آنجا زندگی نمی کرده، بلکه گهگاه آنجا سر می زده،- اهالی هم هرکدام حکایت ها و خاطرات فراوانی دارند؛ مخصوصا پیرترها که حضور سردار را چه در دوران کودکی و نوجوانی و چه بعدها که به آنان سر می زده، بیشتر درک کرده اند.

حسین سلیمانی(سمت راست)، داود میاندهی خبرنگار فت فتو(سمت چپ)

در این سفر حسین سلیمانی برادر بزرگتر سردار سلیمانی نیز در محل روستا حضور داشت که در محل مسجد روستا- مسجدی که به همت حاج قاسم و سایر اهالی ساخته شده- با خبرنگاران فت فتو استان کرمان همکلام شد و در این مصاحبه به ذکر چند خاطره از سردار، نحوه زندگی‌شان در دوران کودکی و نوجوانی و ابعاد شخصیتی حاج قاسم پرداخت.

وی همچنین ما را با خودش همراه کرد و محل سکونت پدر و مادر را که تا آخرین لحظات حیات آنجا سکونت داشتند، نشان داد؛ یک اتاق کوچک آجری که بیرون آن با سیمان نماسازی شده بود. وی گفت: پدر و مادر تا آخرین لحظات در این اتاق زندگی می کردند. خانه اصلی آنان که در زمان کودکی،شان‌ گلی و خشتی بوده، همانجاست که اینک در محل آن به انضمام زمین چند نفر دیگر از اهالی، مسجدی بزرگ به همت حاج قاسم و اهالی ساخته شده و به یادگار مانده است تا اهالی با یاد شهدای روستا که عکس هایشان در مسجد نصب شده، به مناجات با پروردگار بپردازند.

حسین سلیمانی خاطرات مختلفی را از زندگی در روستا بویژه دوران سال های دهه ۴۰ و ۵۰ و زندگی فقیرانه‌شان روایت کرد؛ از جمله درباره آخرین دیدار سردار با مادر در روستا، وقتی مادر بیمار بود برایمان گفت؛ وقتی می خواست این خاطره را بگوید چندبار به هق هق گریه افتاد؛ اشکانش را پاک می کند و با چشمانی خیس به یاد برادر، پدر و مادر، ماجرا را روایت می کند.

خیلی تاکید دارد با کلماتش بتواند عاطفه و حس احترام حاج قاسم به پدرومادر را خوب منتقل و ادا کند؛ شرح می دهد: مادرم مریض بود و حاج قاسم هم می خواست به سوریه برود.

روایت لحظات نفسگیر آخرین وداع حاج قاسم با مادرش در روستا+فیلم

«حاج قاسم می‌خواست پای مادرم که زیر پتو خوابیده بود را ببوسد که مادر اجازه نمی داد. به خاطر وضعیت مادر، حاج قاسم می خواست به سفر سوریه نرود، می خواست بگوید که بخاطر شرایط مادر نمی تواند به سوریه برود؛ از طرفی سفر هم بسیار مهم بود و به ایشان مرتب زنگ می زدند و می گفتند حتما باید باشید و اگر نباشید موفقیتی هم (احتمالا در عملیات) نخواهد بود.

حسین سلیمانی ادامه داد: حاج قاسم وقتی مجبور شد تصمیم بگیرد برای این سفر سوریه برود، می خواهم عاطفه و مهر و محبت را بگویم، ما که از این کارها نکرده ایم؛ دیگران هم نکرده اند، حداقل در سن و سال ماها؛ وقتی همانطور که مادر خوابیده بود، یکبار از درِ خانه زد بیرون و رفت، بعد سریع برگشت، پتو را زد بالا، کف پای مادر را بوسید.

«دوباره رفت، مجدد برگشت و کف پای دیگر مادر را بوسید؛ این بار، برای بار سوم وقتی رفت، برگشت و صورت مادر را بوسید، بعد خداحافظی کرد و رفت».

برادر حاج قاسم گفت: همان زمان، قبل از اینکه خداحافظی نهایی را بکند و برود به پدر و مادر گفته بود: «والله اگر شما بگویید من بمانم، نمی روم، یعنی پدر و مادر را بر هر کاری ارجح می دانست».

حسین سلیمانی برادر بزرگتر حاج قاسم، در این زمان، اشکش را از روی گونه با دستمال کاغذی پاک می کند و ادامه می دهد: ببینید در اوج بحران سوریه و جنگ با داعش، در شرایطی که باید حتما به آنجا می رفت و در عملیات حضور می داشت، در اوج بحران، بگوید پدر یا مادر اگر شما نخواهی و بگویی نرو، نمی روم.

بعد در ادامه سخنان خود گفت: کمتر پیدا می‌شود (که فردی احترامش را به پدرومادر به این شکل نشان دهد)، من با این سن خودم ندیدم، کمتر دیده ام. پدر و مادر را به هرچیزی ترجیح می داد.

دانشگاه نرفته، معرفت ساز بودند

حسین سلیمانی در ادامه بیان این خاطره به ذکر چند جمله دیگر در زمینه نوع نگاه سردار سلیمانی به بزرگترها پرداخت و گفت: وقتی حاج قاسم به روستا می آمد اصرار داشت برود بزرگان روستا را ببیند.

وی با بیان اینکه البته بزرگان روستا واقعا انسان های خوب و خیلی مهربانی بودند اظهارداشت: حاج قاسم می رفت پیش آنان؛ وقتی به در خانه شان می رسید در می زد و می رفت داخل می نشست و خطاب به بزرگان روستا می گفت: نصیحتی، تذکری، حرفی به ما بزنید و یاد بدهید.

حسین سلیمانی افزود: تصور کنید حاج قاسم سلیمانی برود پیش بزرگترهای روستا که نه دانشگاه رفته اند (شاید تحصیلات کامل و سواد داشته باشند)  و از آنان بخواهد که چیزی به او یاد دهند یا نصیحتی بکنند؛ واقعا کمتر پیدا می شود کسی این کارها را بکند.

برادر بزرگ سردار سلیمانی گفت: حاج قاسم همیشه می گفت از این بزرگان یادبگیرید، اینها دانشگاه نرفته اند اما اینجا و پیش این افراد، معرفت و آدم بودن را یاد می گیرید؛ اینجا در کنار این بزرگان می توانید راه و رسم زندگی را یاد بگیرید.

روایت لحظات نفسگیر آخرین وداع حاج قاسم با مادرش در روستا+فیلم
از راست: خادم مسجد، رییس شورای روستا، حاج حسین، میاندهی خبرنگار فت فتو، حامد سالاری خبرنگار فت فتو

پدر را در آغوش فشار می داد

حسین سلیمانی در ادامه به نحوه ابراز عشق و محبت سردار سلیمانی به والدین اشاره و تاکید می کند: ما ندیدیم کسی اینطور بی ریا عاطفه خودش را بروز دهد؛ من خودم هیچوقت پدر را بغل نمی کردم؛ ایشان اما پدر را  آنچنان در سینه خودش فشار می داد که پدرم می گفت ول کن دردم گرفت.

وی افزود: حاج قاسم تشنه مهر پدر بود و عطش داشت که اینطور او را بغل می گرفت؛ البته این عاطفه را نسبت به دیگران هم داشت.

حسین سلیمانی با بیان اینکه حاج قاسم حوصله خدایی داشت گفت: همینجا در مسجد وقتی حاج قاسم به روستا می آمد، صدنفر، شاید بیشتر در حدود ۲۰۰ نفر می آمدند تا وی را ببینند؛ هرکسی مشکلی و گرفتاری داشت اما سردار خیلی راحت، با حوصله، دقت و روی باز به حرف های همه گوش می کرد، لبخند می زد و جواب می داد.

وی تاکید کرد: خدا همین حوصله را هم در مبارزه و جهاد به ایشان داده بود؛ حاج قاسم ۴۰ سال در راه خدا مبارزه کرد آن هم در کشورهای مختلف، داخل کشور و بیرون از کشور.




روایت لحظات نفسگیر آخرین وداع حاج قاسم با مادرش در روستا+فیلم

منبع: ایرنـا
? روایت لحظات نفسگیر آخرین وداع حاج قاسم با مادرش در روستا+فیلم