دفاع جانانه مادر در اوج نگرانی

مردم میبا بدونن به‌خاطر سیاست‌ها و حمایت‌های همین جمهوری اسلامی و آقای خمینی تو این چهل پنجاه سال دخترا دارن می‌رن مدرسه، اینهمه دانش‌آموز، دانشجو، کارمند، عضو هیات علمی، ما تو مجلس هم، نماینده زن داریم، تازه یکی‌شون کرمونی هم هست. به گزارش فت فتو از کرمان، زن میانسال تمام شب را با استرس و […]


مردم میبا بدونن به‌خاطر سیاست‌ها و حمایت‌های همین جمهوری اسلامی و آقای خمینی تو این چهل پنجاه سال دخترا دارن می‌رن مدرسه، اینهمه دانش‌آموز، دانشجو، کارمند، عضو هیات علمی، ما تو مجلس هم، نماینده زن داریم، تازه یکی‌شون کرمونی هم هست.

به گزارش فت فتو از کرمان، زن میانسال تمام شب را با استرس و دعا پشت سر گذاشته، در رختخواب غلتی می‌زند و ساعت را نگاه می‌کند، کمی از ۵ صبح گذشته است، نمازش را می‌خواند و به سمت آشپزخانه می‌رود.

پیازی را نگینی خرد می‌کند، طلایی که شد چند عدد گوجه‌فرنگی، مقداری قارچ و فلفل دلمه‌ای را اضافه و در نهایت چند عدد تخم‌مرغ را با ادویه‌هایی مخلوط و صبحانه مورد علاقه دخترش را آماده می‌کند تا او را با سلام و صلوات راهی آزمون دکتری کند.

با سلام بلند و پر از انرژی دختر، به سمتش بر می‌گردد، او سرش را در میان فرمول‌ها فروبرده تا آخرین تلاشش را برای در ذهن نگه داشتنشان انجام دهد، در دلش به او افتخار می‌کند و پاسخش را همراه با دعای موفقیت و عاقبت بخیری می‌دهد.

ساعتی بعد او را از زیر قرآن رد می‌کند و برایش صدقه کنار می‌گذارد.

مدتی بعد به پسرش زنگ می‌زند و می‌گوید: مادِر امروز یه کمی زودتر بیا یه چیزایی لازم دارم بخریم، دنبال خواهرت هم بریم.

او از رادیوی خودرو بحث مسمومیت دختران دانش‌آموز را می‌شنود و رو به پسرش می‌پرسد: چطو شده مادِر، نادونیا چی خوردن؟

پسر جواب می‌دهد: هیچی مادر جون همون‌ها که ۵ ماه مملکت رو به هم ریختن فتنه دیگری رو شروع کردن.

ابروهای مادر در هم فرو می‌روند، لحنش تلخ می‌شود و می‌گوید: مردم میبا بدونن از توجه و حمایت همین جمهوری اسلامی و آقای خمینی تو این چهل پنجاه سال دخترا دارن می‌رن مدرسه، روی بیشتر از نصف صندلی‌های دانشگاه دخترا نِشِستَن…

البته بیشتر مردم هم می‌دونن، تو هر خونه‌ای چند تا دختر تحصیل‌کرده هست، حتی تو کشور ما اتباع هم مدرسه می‌رن، اینهمه دانش‌آموز، دانشجو، کارمند، عضو هیات علمی، ما تو مجلس هم نماینده زن داریم، تازه یکی‌شون کرمونی هم هست.

شاید کم کاری‌های ما دخترای اون روزی که سن مدرسه‌مون در زمان ستمشاهی بود، هم باشه که برا جوون‌ها جا ننداختیم، این بچه‌ها نمی‌دونن که ما چه روزهای تلخ و سختی رو گذروندیم، اگه همت همین نظام نبود و نهضت سوادآموزی رو راه نمی‌نداخت، ما دخترای اون روزا امروز حتی نمی‌تونستیم یه تابلو بخونیم.

منِ پیرزالی رو خوندن نوشتن یاد دادن دیگه برا دختر بچه‌ها نمی‌خوان، الله‌اکبر حواست باشه تجهیزات پزشکی رو رد نکنی باتری دستگاه فشارسنجم تموم شده!

_جوش نزن مادرم، مردم ما مردم هوشیار و آگاهی هستن، هیچ وقت تو تور برنامه‌های دشمن قرار نمی‌گیرن، ان‌شاالله حل می‌شه. نمی‌دونم پسرم، حالا ای سید اولاد پیغمبر اومد برا مردم یه کاری بکنه که هر روز یه چوبی لای چرخش گذوشتن … به دخترو کوچکی‌ت آموزش بده اگه اتفاقی تو مدرسه‌ش افتاد بدونه میبا چه کار بکنه … مسوولان حتما پیگیر این قضیه می‌شن و اینم مثل بقیه قضایا تموم می‌شه.

کو وابست، اونا تجهیزات پزشکی …

پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب





دفاع جانانه مادر در اوج نگرانی

منبع: فــارس
? دفاع جانانه مادر در اوج نگرانی