آقای کریمی از جانبازان جنگ تحمیلی به حاجقاسم خیلی ارادت داشت، با الگوگیری از بیتالزهرای حاجقاسم، یکی از طبقات منزلش را به یک موزه فرهنگی تبدیل کرده بود، روزی حاجقاسم به او سر میزند و در آن موزه فرهنگی نماز میخواند، آقای کریمی آنجا را با یک سجاده جدا کرده و هر کسی به آنجا […]
آقای کریمی از جانبازان جنگ تحمیلی به حاجقاسم خیلی ارادت داشت، با الگوگیری از بیتالزهرای حاجقاسم، یکی از طبقات منزلش را به یک موزه فرهنگی تبدیل کرده بود، روزی حاجقاسم به او سر میزند و در آن موزه فرهنگی نماز میخواند، آقای کریمی آنجا را با یک سجاده جدا کرده و هر کسی به آنجا میآمد با علاقه نشانش میداد و افتخار میکرد، آن سجاده هنوز هم باز است.
فت فتو_کرمان؛ آمنه شهریارپناه: در روزهای منتهی به سومین سالگرد شهادت سردار پرافتخار اسلام، سردار حاجقاسم سلیمانی، کرمان روزهای شلوغ و پر ترددی را میگذراند، میهمانان حاجقاسم از شهرها، استانها و حتی کشورهای مختلف، وارد کرمان شده تا ضمن گرامیداشت ایام شهادت آن یار باوفای رهبری، در عزای سوم آن فرمانده مقتدر بینالمللی سیاه بپوشند و برای آن تکیهگاه روزهای سخت به سر و سینه خود بزنند.
زبانهای مختلف و لهجههای متنوع به اینجا آهنگ خاصی بخشیده و حال و هوای گلزار بینالمللی شهدای کرمان را از همه دنیا جدا کرده است.
در حال تنظیم خبری بودم که شخصی برایم بسته فرهنگی آورد، لهجه شیرینش مرا ترغیب کرد او را همانجا کنار خودم بنشانم تا با هم گفتوگویی کوتاه داشته باشیم.
نامش فاطمه زندوانی بود؛ یک فعال فرهنگی و دغدغهمند از استان اصفهان و شهرستان نائین، با خانواده به کرمان آمده بود، میگفت خیلی اتفاقی اطلاعیه راهیاننور را در فضای مجازی دیده و ثبتنام کرده، حالا به همراه هم استانیهایش با سه اتوبوس به کرمان سفر کرده تا در جوار نورانی سردار دلها باشد و برای خود معنویت ذخیره کند.
او از علاقهاش به سردار سلیمانی گفت، از روزهایی که انتظار کشیده و آرزو داشته به کرمان سفر کند و در کنار مرقد مطهر شهید سلیمانی حضور یابد. حالا ناباورانه ظرف دو روز دعوت و راهی کرمان میشود.
او لحظه شهادت سردار را یادآوری میکند و حسرت میخورد، میگوید لحظه خیلی بدی بود، بسیار تا بسیار تلخ، خیلی حسرت خوردم که چرا سردار را زودتر نشناختیم و قدرش را ندانستیم، او در طول خدمت گمنام بود، فقط کار میکرد، در فضای تلویزیونی و مجازی نبود، از طرفی هم حق میدهم که مردم در آن مقطع کمتر از او با خبر باشند.
پسر ندارم اما دخترم را در راه مکتب حاجقاسم بزرگ میکنم
میگفت: سردار شجاع و نترس بود، در میدان سخت مبارزه ایمان قوی داشت، پسر ندارم اما دخترم را در همین راه بزرگ میکنم. شهادت او مرا خیلی تکان داد، بیش از گذشته به سمت شهدا کشیده و عاشق کسب اطلاعات درباره شهدای مدافع حرم شدم، کتابهای زیادی از زندگی آنها خواندم و بیش از گذشته عاشق حریم کشور و قدردان مدافعان امنیت و مقاومت شدم.
دهه هفتادیهایی مثل عباس دانشگر، حمید سیاهکالی، محمدی، محسن حججی و دیگر جوانان، جوانی خودشان و همسران جوانشان را گذاشتند و برای ایجاد و حفظ امنیت ما کیلومترها آن طرفتر رفتند و به شهادت رسیدند.
حاجقاسم قهرمان ملی ما بود، وطنپرست بود، عرق ملی زیادی داشت، باید از وصیتنامه او الگو برداریم و چراغ راه زندگی قرار دهیم.اینجا مثل کربلاست و همان تصاویر پیادهروی اربعین را میتوانیم ببینیم، مهماننوازی کرمانیها خیلی عالی بود، وقتی وارد کرمان شدیم در دانشگاه پیامنور کمی استراحت کردیم و پذیرایی شدیم، ناهار هم یک چلو گوشت خوشمزه و متفاوت بود.
دخترش اما داستان دیگری دارد؛ وقتی پای صحبت این جوانان مینشینیم، به رجزخوانی سردار سلامی که خطاب به دشمن گفته بود با همین جوانان فریب خورده به سراغتان میآییم، ایمان میآوریم.
جادوی سخنان یک جانباز مسیر بهشت را برایم هموار کرد
نامش ریحانه افصحزاده بود، اما نورالزهرا صدایش میکردند، او هم مانند بسیاری از نوجوانان تحت تأثیر فضای مجازی قرار میگیرد و تا مسیری به قول خودش خطا میرود. میگوید زمان شهادت سردار سلیمانی درکی از این فضا نداشتم، از اتاقم بیرون آمدم و دیدم مادرم ناراحت است و گریه میکند، گفتند مرد بزرگی شهید شده است. نه اینکه بیتفاوت باشم اما درکی هم نداشتم، آن زمان نماز نمیخواندم، حجاب هم نمیگرفتم با اینکه خانوادهام یک خانواده فرهنگی و معتقد بود اما من طور دیگری بودم.
دهه فجر بود که مادرم یک نمایشگاه فرهنگی دعوت شد، با هم رفتیم، آن روز یک جانباز دوران دفاعمقدس به آن نمایشگاه آمد، با من هم صحبت کرد، صحبتهایش جادویی بود، با هرجملهای من را از گذشته خودم جدا میکرد و خجالت زدهی شهدا و جانبازان و امامزمان(ع) میشدم.
از آن روز به بعد بود که پایم به خانه جانباز محمد کریمی باز شد، پنجشنبهها قبل از ظهر بود که پای خاطرات او مینشستم و طنز جبهه گوش میکردم. کمکم از گذشته جدا شدم و چادر سر کردم، روزی که با چادر منزل آقای کریمی رفتم، خیلی خوشحال شد و استقبال کرد، روی چادرم دعایی خواند که از آن به بعد چادر را هرگز از خودم جدا نکردم، البته قبل از آن هم در حضور جانباز خجالت میکشیدم و آستینهای کوتاهم را به زور پایین میآوردم.
آقای کریمی به حاجقاسم خیلی ارادت داشت، با الگوگیری از بیتالزهرای حاجقاسم، یکی از طبقات منزلش را به یک موزه فرهنگی تبدیل کرده بود، روزی حاجقاسم به او سر میزند و در آن موزه فرهنگی نماز میخواند، آقای کریمی آنجا را با یک سجاده جدا کرده و هرکسی به آنجا میآمد با علاقه نشانش میداد و افتخار میکرد، آن سجاده هنوز هم باز است.
اواخر سال گذشته آقای کریمی به خیل شهدا پیوست و به دیدار حاجقاسم رفت، بعد از آن همسرش مرا به فرزندی خود خواند و اکنون من فرزند شهید هستم.
نورالزهرای ما اکنون حجاب پررنگی دارد و عاشق شهداست، دلش برای پدر معنویاش تنگ شده و آن را در گوش حاجقاسم نجوا میکند و سلام و اظهار دلتنگی مادر معنویاش را به او میرساند.
پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب
منبع: فــارس ? جانفدا| سجادهای که هنوز باز است/ پای صحبت دختر اصفهان که «حاجقاسم» را قهرمان ملی میداند
موجی از گزارشها و اعتراضات شهروندان در شهرستانهای بافت، رابر و ارزوئیه در استان کرمان، نشان از نارضایتی گسترده نسبت به نحوه برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی دارد.
دادستان عمومی و انقلاب شهرستان زرند گفت: در پی درگیری میان مهمانان مراسم عروسی در یکی از تالارهای زرند، متاسفانه یک نفر به قتل رسیده و تعدادی دیگر نیز مجروح شدند. به گزارش نذیر کرمان از کرمان، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان زرند اظهار کرد: در پی درگیری میان مهمانان مراسم عروسی در یکی از […]
همایش ملی مبارزه با آفت سوسک سر خرطومی حنایی در بم برگزار شد. به گزارش نذیر کرمان از بم، سید مهدی طبیبزاده پیش از ظهر امروز در همایش ملی مبارزه با آفت سوسک سر خرطومی حنایی که در تالار پرستو ارگ جدید بم برگزار شد، اظهار کرد: خرمای مضافتی بم در معروف است و حاصل […]
سید حسین مرعشی گفت: وای به حال شما اگر بعد از انتخابات به مردم پشت کنید. من تا جایی با شما هستم که شما در مسیر خدمت به این مملکت و مردم باشید. به گزارش نذیر کرمان از کرمان، سید حسین مرعشی عصر امروز در نشست انتخاباتی اصلاحطلبان در تالار فرهنگ و هنر ارشاد گفت: […]
چهار + = 7