با نام ققنوس دفاع مقدس توسط موسسه فرهنگی وهنری بصیرت شهدایی زرند منتشر می‌شود/ چکیده‌ای از وصیت نامه شهید

کتاب دانش آموز شهید علی عرب توسط موسسه انتشارات عصر بصیرت شهرستان زرند، با عنوان (ققنوس دفاع مقدس)، نوجوان ۱۶ساله زرندی ،حماسه‌ساز عملیات کربلای یک در آینده‌ نزدیک توسط این موسسه چاپ ورونمایی می‌شود. به گزارش فت فتواز کرمان :همزمان با سالروز تولد و شهادت شهید علی عرب، حماسه‌ساز عملیات کربلای یک، مراحل نگارش کتابی […]

کتاب دانش آموز شهید علی عرب توسط موسسه انتشارات عصر بصیرت شهرستان زرند، با عنوان (ققنوس دفاع مقدس)، نوجوان ۱۶ساله زرندی ،حماسه‌ساز عملیات کربلای یک در آینده‌ نزدیک توسط این موسسه چاپ ورونمایی می‌شود.

به گزارش فت فتواز کرمان :همزمان با سالروز تولد و شهادت شهید علی عرب، حماسه‌ساز عملیات کربلای یک، مراحل نگارش کتابی با نام این شهید رسانه‌ای شد و این کتاب در آینده‌ نزدیک توسط این موسسه رونمایی می‌شود.

لازم به ذکر است شهید علی عرب متولد ۱۰ تیر ماه ۱۳۴۹ از روستای روح‌آباد زرند بود در عملیات کربلای یک به شهادت رسید ومزار شهید “علی عرب “، بسیجی ۱۶ ساله ، در روستای روح‌آباد در زرند  است.وی که در گردان خط شکن ۴۱۲ حماسه ماندگارش برای همیشه در تاریخ دفاع مقدس ثبت شد. این شهید در حالی که کوله خرج‌های آرپی جی‌اش آتش گرفته بود، سوخت و صبر کرد تا صدایش به دشمن نرسد و عملیات لو نرود.

کتاب شهید علی عرب در مراحل پایانی نگارش بوده و در آینده نزدیک رونمایی خواهد شد. شهید “علی عرب متولد ۱۰تیر” ۱۳۴۹ در روستای روح‌آباد از توابع شهرستان زرند که۱۰تیر۱۳۶۵ در عملیات کربلای یک به شهادت رسید ومزار شهید “علی عرب “، بسیجی ۱۶ ساله ، در روستای روح‌آباد در زرند  است.

در سالگرد عملیات کربلای یک احوالات شهید «علی عرب» که ققنوس وار سوخت تا بخشی از عملیات لو نرود را مرور می‌کنیم:

“گفت معبود آنچه را که تو فرمان می‌دهی لبیک می‌گویم و در مقابل ظلم آنچه را تو امرم دهی انجام میدهم، رضای تو، رضایت من است، وقتی شعله‌های آتش زبانه کشید، گفت: لبیک… و معشوق سوختن و گرمای آتش را فراموش کرد و فقط وصال و رضایت معبود را تمنا می‌کرد.

آیا تا بحال از خود پرسیده‌اید چرا آتش بر ابراهیم گلستان شد، چرا اسماعیل در قربانگاه عشق پدر را گفت چشمانش را ببندد…”

گفت: حواستان جمع باشد وقتی امام فرمان داده، باید همه ما لبیک بگوییم… وقتی فهمیدم علی به خانه مستمندان سر می‌زند، از خودم بدم آمد، چطور کسی که چند سال از من کوچکتر باشد با این عشق کار می‌کند، مرا قسم داد تا زنده هست به کسی چیزی نگویم… بعد از شهادتش تمام بچه‌های فقیر روستا عزادار شدند… احوالش را پرسیدم گفت: خوبم، چرا احوال رزمنده‌ها را نمی پرسی؟ اما من می دانستم از چیزی رنج می‌برد، آرام رفتم پشت در اتاقش، کار هر شبش بود در را از داخل قفل می‌کرد و به مناجات می‌پرداخت.

دیدم لباسهایش را در آورده و به سینه روی زمین خوابیده، وقتی متوجه من شد از من قول گرفت جایی چیزی نگویم. پشتش ۱۸ تا بخیه خورده بود… از همه طلب عفو کرد، پرسیدم حالا که می‌روی کی برمی‌گردی، با خنده گفت: ده روز دیگه و درست ۱۰ روز بعد برگشت ولی… وسایلش را بین دوستانش تقسیم کرد رو کرد به همه گفت: من دیگه احتیاجی به اینها ندارم… یکی بهش گفت: انشاالله دفعه دیگه که برگشتی، با هم آب به در خانه فقرا می‌بریم، علی تبسمی کرد و گفت: به فکر فقرا و نیازمندان باشید…

کوله پشتی‌اش سنگین بود آرپیجی، نارنجک،… محکم به خود بسته بود، نزدیک کانال رسیدیم در حال رفتن به جلو بودیم، اطرافمان میدان مین بود، آهسته، آهسته جلو می رفتیم، دشمن در فاصله ۲۰۰ متری ما بود با کوچکترین صدایی ممکن بود متوجه ما شود،… ناگهان گلوله‌ای به کوله پشتی علی خورد، تمام نگاه‌ها چرخید طرف علی… اما کسی نمی‌توانست به او کمک کند… خرجی‌ها آرپیجی آتش گرفتند، فقط فرصت کرد نارنجک‌ها را از خودش جدا کند… خودم را به علی رساندم لباس علی، کوله پشتی‌اش سوخته و به پشت کمرش چسبیده بود. به سینه روی زمین دراز کشید دستش جلوی دهانش گذاشته بود نکند صدایش بلند شود و عملیات لو رود. اشاره کرد آب بهم بده، من چفیه‌ام را با قمقمه‌اش که در اثر گرمای آتش داغ شده بود خیس کردم و گذاشتم روی لب‌هایش. علی با دست آن را گرفت و به دهانش فشار داد و دیگر هیچ حرفی نزد و در همان حالت به دیدار معبود شتافت. تمام این اتفاق در چند دقیقه بود اما به وسعت زمان درس‌ها به ما می‌آموزد… که اگر انسان عشق واقعی به خدا را داشته باشد همه چیز، حتی سوختن را فراموش و فقط وصال معبود نهایت آرزویش است…

چکیده‌ای از وصیت نامه شهیبا درود و سلام به مولایمان امام مهدی(عج) و نایب برحقش رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی. تمامی دوستان را سفارش می کنم به تقوای الهی و پیروی از رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی، که خداوند به ما منت نهاده که در این روزگار چنین رهبری عطا فرموده است و حتما نماز جمعه را فراموش نکنید که ما هرچه داریم از ارتباط با خداوند است و بدانید که دنیا و زرق و برق دنیا همه‌اش فناپذیر است، آنچه باقی می‌ماند خداست. در پیشگاه خداوند رفتن ترس نیست اما ظلمت‌هایی که در این دنیا برای خودمان درست کرده‌ایم ترس دارد، علاقه به دنیا و مظاهر دنیوی دل را می‌میراند اما یاد خدا دلها را زنده می‌کند.

 




با نام ققنوس دفاع مقدس توسط موسسه فرهنگی وهنری بصیرت شهدایی زرند منتشر می‌شود/ چکیده‌ای از وصیت نامه شهید

منبع: خــبرگزاری بســیج
? با نام ققنوس دفاع مقدس توسط موسسه فرهنگی وهنری بصیرت شهدایی زرند منتشر می‌شود/ چکیده‌ای از وصیت نامه شهید