یادداشت| از متن غربت و درد تا نیمهشب «قدر»
بارها و بارها صدایمان کرد، بنده من! برگرد، آن صدای ملکوتی را بالاخره شنیدیم و آمدیم، از متن درد تا نیمههای قدر! خدای خوب من، میدانی غفلت کردیم و میدانی که به تو کافر نیستیم! برگشتهایم، پشیمانیم! ما را بپذیر، پاکیزه، مثل سلیمانی. نذیر کرمان _ کرمان، آمنه شهریارپناه: یک سال زمان زیادی نیست اما […]
بارها و بارها صدایمان کرد، بنده من! برگرد، آن صدای ملکوتی را بالاخره شنیدیم و آمدیم، از متن درد تا نیمههای قدر! خدای خوب من، میدانی غفلت کردیم و میدانی که به تو کافر نیستیم! برگشتهایم، پشیمانیم! ما را بپذیر، پاکیزه، مثل سلیمانی.
نذیر کرمان _ کرمان، آمنه شهریارپناه: یک سال زمان زیادی نیست اما آنقدر سرگرم روزمرگیات خود میشویم که یادمان میرود کسی منتظر ماست، ما را به سمت خودش فرا میخواند، صدایمان میکند و ندا میدهد ای بنده من، مهربان منم! کریم منم! بخشنده منم! رفیقت منم! تو کجا میروی؟ به دامن که پناه میبری؟
زمان میگذرد، این نیامدنها طولانی میشود، روزها و شبها میرود، حتی سالها … گاهی یک عمر به بطالت میگذرد … و باز این خداست که بارها و بارها صدا میزند، بنده من؟ بنده من؟ بیوفای من! پرخطای من! برگرد … باز است در رحمتِ ما رحم به خود کن …
و بالاخره آن صدای ملکوتی را شنیدیم و آمدیم، از متن درد تا نیمههای قدر! کوچک و بزرگ، از همه جا بریده آمدیم! با دل شکسته آمدیم! زار و خسته آمدیم!
خدای خوب من!
میدانم دیر آمدیم، با روی سیاه، بیپناه، اما امیدوار آمدیم! دستها را به سمت آسمانت بالا آوردیم و به شوق بخششت یا مجیر خواندیم، گناهان خرد و کلانمان زیاد بود، روی به جوشنهای صغیر و کبیر آوردیم.
یا رب! ما بندههای ضعیف و تنهایت به مکانهای مقدس روی زمینت پناه آوردیم، مساجد، تکایا و بقاء متبرکه شهرها و روستاها را پر کردیم، کنار شهداء و کشتهشدگان در راهت نشستیم، بندههای خوبت را واسطه کردیم … العفوها و الغوثها گفتیم، نماز خواندیم، قرآن تلاوت کردیم، عنکبوت، روم، دخان، ما سوره قدر را زیاد خواندیم.
ربنّا! اغفر لنا…
دسته جمعی آمدیم، گروهگروه آمدیم، ما را دسته جمعی ببخش، بیشمار ببخش، بیحساب ببخش، زنده و مرده با هم ببخش، با هم آمدیم، در کنار هم، برای همه دعا کردیم، نیامدههایمان را هم ببخش … میدانی غفلت کردیم و میدانی که به تو کافر نیستیم!
ربنّا! پروردگارا! کریم! رفیق! رحیم! مهربان! برگشتهایم، پشیمانیم، ما را بپذیر … پاکیزه، مثل سلیمانی.
بارالها گوشهگوشه شهرها و روستاهای کرمان را به گلزار شهدا و همه استان را به بارگاه ملکوتی ولینعمتمان، امام هشتم متصل کن، اصلا امشب صحن و سرای امام مهربانیها را به اندازه کل کشور وسعت بده و همه ما را دسته جمعی به روی مبارک اماممان ببخش.
مهربانا تقدیر یک سالهمان را خوب بنویس، برایمان کمی نور بنویس، عطر ظهور بنویس … ما بدون امامزمانمان خستهایم!
چه خوب که شب قدر را برایمان آفریدی، به اندازه تمام دنیا، داشتهها و نداشتههایمان سپاس!
پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب
یادداشت| از متن غربت و درد تا نیمهشب «قدر»
منبع: فــارس
? یادداشت| از متن غربت و درد تا نیمهشب «قدر»
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰