پُشتِ‌صحنه مستندهای آقای فیلمساز؛ از آزادی ۷ زندانی تا زخم عمیق اتباع بیگانه غیرمجاز بر چهره دختران کرمانی

محمدصادق اسماعیلی فیلمساز، نویسنده و مستندساز جوان کرمانی با حضور در دفتر فت فتو درباره پُشت‌صحنه فیلم‌های مستندش صحبت کرد، مستندهایی که داستان‌های عجیب و غریبی را از زیرپوست شهر کرمان روایت می‌کند. فت فتو – کرمان؛ مهسا حقانیت: محمدصادق اسماعیلی متولد شهداد در کرمان است، ۳۴ سال سن دارد و کارشناسی ارشد تلویزیون خود […]


محمدصادق اسماعیلی فیلمساز، نویسنده و مستندساز جوان کرمانی با حضور در دفتر فت فتو درباره پُشت‌صحنه فیلم‌های مستندش صحبت کرد، مستندهایی که داستان‌های عجیب و غریبی را از زیرپوست شهر کرمان روایت می‌کند.

فت فتوکرمان؛ مهسا حقانیت: محمدصادق اسماعیلی متولد شهداد در کرمان است، ۳۴ سال سن دارد و کارشناسی ارشد تلویزیون خود را از دانشگاه صدا و سیمای تهران در گرایش مستند گرفته است.

«گلی‌گوران» نخستین مستند جدی اوست، از دیگر مستندهای اسماعیلی می‌توان به آثاری چون «آشنگ»، «آدور»، «تور لیدر»، «بهزاد بدون مجوز»، گیسلو و «پا تا پاروز اشاره» کرد. تاکنون آثار این فیلمساز به جشنواره‌های بسیاری در داخل و خارج کشور راه پیدا کرده‌اند و جوایز زیادی را هم به دست آورده‌اند.

اسماعیلی، مستندسازی را بدون آنکه قصد فیلم‌سازی داشته باشد آغاز کرد، از همان شبی که دوربین هیئت‌شان را به دستش دادند تا از عزاداری هیئتی‌ها فیلم بگیرد. این فیلمساز و نویسنده جوان کرمانی با حضور در دفتر فت فتو کرمان پُشت‌صحنه برخی از مستندهایش را روایت کرد، روایتی از ارتباطات عاطفی عجیب و غریب بین مادران و فرزندان‌شان و روایتی از آنچه در زیرپوشت شهر کرمان می‌گذرد و خیلی‌ها از آن بی‌خبرند.

محمدصادق اسماعیلی مستندساز کرمانی می‌گوید: از سال ۸۷ به‌صورت تخصصی و جدی‌تر مستندسازی را آغاز کردم، هیئتی داریم در محله سلسبیل کرمان، سال ۸۵ مراسم محرم بود، اسب و شتر آورده بودند و قافله راه می‌انداختند، آقا مجتبی اباذریان دوربینی را به من داد و گفت از مراسم فیلم بگیر، شروع کردم به فیلم گرفتن، اما با خودم کلنجار می‌رفتم که از کجا و از چی فیلم بگیرم، هیچ تجربه‌ای نداشتم.

وی ادامه می‌دهد: فیلم آن مراسم را گرفتم و با یکی از دوستانم نشستم و آن را تدوین کردیم، خروجی کار که بیرون آمد، اتفاق عجیبی افتاد، فیلم از نگاه مخاطب فیلمِ خیلی خوبی شده بود و حدود یک‌هزار نسخه کپی کردند و آن را جاهای مختلف پخش می‌کردند، وقتی این‌ها را می‌دیدم، خوشحال می‌شدم و می‌گفتم، این فیلم من است، من هم می‌توانم برای خودم فیلم بسازم.

اسماعیلی عنوان می‌کند: با ایمان بهزادی آشنا شدم که دست به قلم خوبی دارد، برای فیلمی که از مراسم محرم ساختم، متن نوشت و آن زمان نمی‌دانستیم افرادی هستند که متن را روی فیلم می‌خوانند و به آنها نریتور می‌گویند، دوستم در صدا و سیمای کرمان آشنایی داشت که در رادیو کار می‌کرد، با او صحبت کرد و ۱۰، ۱۵ هزار تومان از ما گرفتند و نریشن را خواند و وقتی صدای او را روی فیلم گذاشتیم، دیدم چقدر متفاوت‌تر شد و چقدر خوشگل و باحال خوانده است.

۵ ساعت فرغون‌سواری یک مادر برای رسیدن به مزار پسر شهیدش

وی بیان می‌کند: مدتی بعد یکی از دوستانم که طلبه بود به من گفت: صادق! پیرزنی در روستای گلی‌گوران شهرستان بافت دیده‌ام که مادر شهید است و فلج پیری گرفته و او را با فرغون سر مزار پسر شهیدش می‌برند، بیا و از زندگی او فیلم بساز.

این فیلمساز جوان بیان می‌کند: آن زمان هنوز دوربین نداشتیم، هیچ نهادی هم به ما دوربین نمی‌داد و من هم دنبال دوربین بدون پول بودم، چون پولی نداشتیم که دوربینی را کرایه کنیم، بالاخره حوزه هنری یک دوربین از دوربین‌های نوارخور قدیمی را آن هم به‌خاطر مادر شهید به ما داد.

اسماعیلی اظهار می‌کند: یک روز همراه این مادر شهید شدیم و ۵ ساعت توی راه بودیم و فیلم گرفتیم تا به مزار شهید رسیدیم، فیلم را ادیت کردیم، یک فیلم هشت تا ۹ دقیقه‌ای شد و اسم روستا را گذاشتیم روی فیلم، «گلی‌گوران».

وی می‌افزاید: جشنواره فیلم کوتاه ایران قرار بود، برگزار شود و آن سال هم خیلی‌ها آثارشان را از کرمان می‌فرستادند، اما به ما خبر دادند فقط فیلم «گلی‌گوران» پذیرفته شده است، «گلی‌گوران» کاندیدای کارگردانی هم شد در حالی که هیچی بلد نبودیم. 

این برنده جایزه ویژه هیئت داوران سیزدهمین جشنواره بین‌المللی سینما حقیقت ادامه می‌دهد: فیلم «گلی‌گوران» را بردم صدا و سیمای کرمان تا پخش کنند، البته من را راه ندادند و گفتند باید فیلمت را ببینیم، سه ماه بررسی می‌کردند و آخرش هم پخش نکردند. 

اسماعیلی می‌گوید: دوستی داشتم که به من خبر داد، بنیاد شهید نامه داده به صدا و سیما که این فیلم به مادران شهدا توهین کرده است و به‌هیچ وجه نه حمایت و نه پخش کنید و تنها کسی که پشت سر من ایستاد چون داشتند من را خراب می‌کردند و می‌گفتند به یک مادر شهید توهین کرده‌ام، سرهنگ مهدی ابوالحسنی مدیرکل وقت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان کرمان بود، او فیلم را دید، خیلی خوشش آمد و این بحث را کرد که توهینی نیست و درد یک مادر شهید است.

وی اضافه می‌کند: در همان زمان از تهران با من تماس گرفتند و گفتند، می‌خواهیم فیلم «گلی‌گوران» را از پرس تی‌وی پخش کنیم و پخش هم شد، بعد از آن هم از  شبکه یک تماس گرفتند و گفتند، می‌خواهیم این فیلم را در باکس شبکه یک بگذاریم و «گلی‌گوران» از شبکه یک هم پخش شد. 

اسماعیلی تصریح می‌کند: سردار نوری فرمانده وقت سپاه ثارالله استان کرمان هم زمانی که فیلم «گلی‌گوران» را دید، دستور داد برای مادر شهید یک خانه جدید به جای خانه قدیمی‌اش بسازند.

وی می‌افزاید: «گلی‌گوران» در هر فستیوالی می‌رفت، جایزه می‌گرفت و من هنوز ناآگاه به فرآیند تولید اثر بودم، بعد از «گلی‌گوران» بود که وجه آرتیستیک (هنری) پیدا کردم، بعد از آن دانشجو شدم و تازه وقتی به دانشگاه رفتم، فهمیدم، مناسبات سینما آن چیزی نیست که من تا الان در موردش فکر می‌کردم.

دامادی که با کفن آمد 

این مستندساز در ادامه سخنان خود به توضیح درباره پشت‌صحنه فیلم مستند «دوما» می‌پردازد و می‌گوید: شهیدی داریم به نام شهید دادبین که وصیت‌نامه‌اش را خوانده بودم، به مادرش وصیت کرده بود، وقتی فهمیدی من شهید شدم، مبادا! بیایی شیون و گریه کنی، برایم شادی کن. این وصیتنامه برای من یک ایده شد و فیلمی را ساختم که در آن مادری هست که دوست دارد، مراسم دامادی برای پسرش بگیرد، کارت عروسی هم چاپ می‌کند، مهمان‌ها می‌آیند و بعد متوجه می‌شویم، داماد یک «شهید» است.

اسماعیلی عنوان می‌کند: «دوما»، داستان و فیلم عجیبی به لحاظ خط عاطفی و احساسی بود و به بسیاری از فستیوال‌ها رفت و دیده شد، بعد از دوما پیاپی فیلم می‌ساختم، بازی را بلد شده بودم، پس از آن فیلمی ساختم که موضوع آن درباره مادر شهیدی بود که پسرش در جنگ ایران و عراق شهید شده بود و در زمان محاکمه صدام به عراق رفته بود، تمام این فیلم در یک کافه اتفاق می‌افتد و تعامل یک مادر ایرانی و مردم عراق در زمان محاکمه صدام را نشان می‌دهد و این فیلم هم به جشنواره رفت.

پسری که کارتن‌خواب بود اما روزش را با عطر و ادکلن شروع می‌کرد
 
وی درباره اولین سوژه فیلم‌هایش که زمینه اجتماعی دارد سخن به میان می‌آورد و بیان می‌کند: این فیلم درباره پسری‌ست که بالای دستشویی پارک ریاضیات کرمان زندگی می‌کرد یعنی شب‌ها آنجا می‌خوابید، اما این پسری که من با او آشنا شدم با تمام آدم‌های کارتن‌خواب متفاوت بود، مثلا شب‌ها تا مسواک نمی‌زد، نمی‌خوابید، صبح‌ها به خودش ادکلن و عطر می‌زد و با اینکه پول نداشت، رفته بود با صاحب یک خشکشویی صحبت کرده بود و لباس‌هایش را برایش می‌شست و اتو می‌کرد، در کل آدم با پرستیژی بود.

این مستندساز ادامه می‌دهد: وقتی با این پسر آشنا شدم، باز خودم با دوربین رفتم سراغش و فیلمی ساختم به نام «بهزاد بدون مجوز»، قصه فیلم، قصه عجیبی بود، پدر بهزاد مسیحی و مادرش سیده بود و قبل از انقلاب با هم ازدواج کرده بودند و بعد از تولد بهزاد از هم جدا شده بودند.

اسماعیلی می‌گوید: بهزاد از مادرش خبر نداشت و پدرش هم در مدرسه‌ای در ماهان سرایدار بوده است که وقتی می‌میرد، مردم ماهان او را در قبرستان مسلمانان دفن می‌کنند، ولی جواز فوت صادر نمی‌شود چون مسیحی را نباید در قبرستان مسلمانان دفن کنند و با توجه به اینکه جواز دفن صادر نمی‌شود، حقوق پدر دیگر نمی‌تواند به بهزاد برسد و اگر بهزاد می‌خواست حقوق پدرش را بگیرد یا باید یا پدر را در قبرستان مسیحیان دفن می‌کرد و یا اینکه تعدادی از افرادی که هنگام تدفین حضور داشته‌اند، می‌آمدند و این را شهادت می‌دادند که نمی دانستند، پدر بهزاد مسیحی بوده است.

وی ادامه می‌دهد: حالا داستان فیلم «بهزاد بدون مجوز»این بود که بهزاد برود و این افراد را برای شهادت راضی کند که این افراد با هم مشکل داشتند و برای شهادت نمی‌آمدند و مثلا می‌گفتند اگر فلانی بیاید ما نمی‌آییم.

اسماعیلی ابراز می‌کند: مدت‌زمان فیلم «بهزاد بدون مجوز» ۳۰ دقیقه شد و یک اتفاق ویژه برای این فیلم افتاد که برای فیلم‌های قبلی نمی‌افتاد، این‌طور که برای آن فیلم‌ها اکران‌های محدود داشتم، ولی برای «بهزاد بدون مجوز» اکران‌های جدی گذاشته شد مثلا اکران‌های دانشگاهی. 

وی تصریح می‌کند: در این زمان بود که متوجه شدم آن چیزی از آن غافل بودم، این بود که هرچه زمان فیلم بالاتر باشد، بیننده بیشتر است و تکثر در تماشاگر جدی‌تر می‌شود، برای همین از فیلم‌های مینی‌مال جدا شدم.

داستان قهرمانی که مادرش نجاتش داد

اسماعیلی می‌گوید: فیلمی ساختم به نام «پا تا پاروز»، داستان فیلم درباره پسری‌ست که در تیم راگبی کرمان بازی می‌کرد و به تیم ملی هم رفته، اما درگیر اعتیاد شدید شده بود به گونه‌ای که همه خانواده و اطرافیان حتی نامزدش او را ترک کرده بودند و فقط مادرش او را ترک نکرده بود.

وی ادامه می‌دهد: تنش‌های امیر و مادرش خیلی تکان‌دهنده بود، چند بار بدون دوربین وارد خانه آنها شدم و شاهد درگیری فیزیکی بین‌شان بودم، اما این مادر، فرزندش را رها نمی‌کرد که برود و کارتن‌خواب شود.

این نویسنده جوان بیان می‌کند: امیر بیش از ۶۰ بار ترک جدی کرده و باز هم لغزیده بود، در نهایت او موفق می‌شود، اعتیادش را ترک کند و حتی صاحب مرکز ترک اعتیاد می‌شود، سال ۸۹ استارت این فیلم را زدم و سال ۹۲ تمام شد، سه سال برای یک فیلم ۳۰ دقیقه‌ای. 

اسماعیلی عنوان می‌کند: وقتی «پا تا پاروز» بیرون آمد به‌شدت دیده می‌شد و قشر نخبگانی آن را می‌دیدند، تمام فیلم‌هایم یک طرف، این فیلم هم یک طرف. 

عدم فهم کافی برخی متولیان امر برای بعضی از سوژه‌های مستند
 
وی یادآور می‌شود: فیلم مستند این‌طور نیست که سریع آن را بسازی، بلکه باید ماه‌ها و حتی سال‌ها همراه سوژه شوی، ما در کرمان برای ساخت مستند خیلی اذیت می‌شدیم، زیرا عدم فهم کافی توسط متولیان امر را برای بعضی از سوژه‌ها داشتیم. 

مستندی که آمار خودکشی یک محله را به صفر رساند

این برنده جایزه جشنواره‌های جهانی بیان می‌کند: در آن محله‌ای که من در پایگاه بسیج بودم، متوجه شدم، آمار خودکشی کم نیست، آن هم در قشر نوجوان بود، با هشت نوجوان آشنا شدم که خودکشی‌های ناموفق داشتند، با این پسرها خیلی رفیق شدم و پروژه‌ای را استارت زدم به نان «عشق، اعتیاد، ایستگاه بعدی». 

اسماعیلی می‌گوید: یک سال درگیر شدم تا «عشق، اعتیاد، ایستگاه بعدی» را بسازم، ماجرای آن درباره مادری‌ست که دو تا از بچه‌هایش خودکشی کرده‌اند.

وی تصریح می‌کند: یکشنبه‌ها فیلم‌ها در انجمن سینمای جوان اکران می‌شد و قرار شد ،فیلم «عشق، اعتیاد، ایستگاه بعدی» هم اکران شود، اما صبح روز اکران به من زنگ زدند و گفتند از ارشاد گفته‌اند این فیلم سیاه است و روی بچه‌های ما تاثیر منفی می‌گذارد و عادت می‌کنند، فیلم سیاه بسازند، در صورتی که موضوع فیلم «عشق، اعتیاد، ایستگاه بعدی» یک دغدغه اجتماعی بود و یک بچه انقلابی هم آن را ساخته بود.

اسماعیلی اضافه می‌کند: «عشق، اعتیاد، ایستگاه بعدی» یک سال هیچ‌جا نمایش داده نشد تا اینکه سردار نوری فرمانده وقت سپاه ثارالله کرمان به پایگاه بسیج ما آمد و فیلم را دید و تحت‌تاثیر قرار گرفت و یک بار هم با چند سردار دیگر از تهران آمدند و فیلم را دیدند و یک نسخه از فیلم را گرفتند و در تهران هم اکران گذاشتند و سردار نوری هر جا می‌رفت این فیلم را اکران می‌کرد و این اتفاقات موجب می‌شد، دغدغه من به موضوعات اجتماعی بیشتر شود.

وی خاطرنشان می‌کند: دانشگاه علوم پزشکی کرمان هم وارد گود شد و کارشناس و روانشناس به این محله می‌فرستادند و افراد را ویزیت می‌کردند و فیلم را هم پخش می‌کردیم و نتیجه این شد که آمار خودکشی در آن محله سه ماه بعد از این ماجراها به صفر رسید.

فیلمی که در آمریکا و اروپا دیده شد اما در کرمان نه!

این فیلمساز جوان می‌گوید: بعد از فیلم «پا تا پاروز» یک مدتی فیلم نساختم، احساس می‌کردم، فیلم‌ها باید نگره فلسفی‌تر پیدا کند و عمیق‌تر شود و از جو موقعیت‌های بحران بیرون بیاید و با وجود اینکه می‌تواند بحران داشته باشند، موضوع جدی‌تری داشته باشند بنابراین فیلمسازی من محدود شد.

اسماعیلی ادامه می‌دهد: سال ۹۴، ایمان یونسی گفت در یک روستایی بعد از حُرمک گلباف، فرد قالتاقی پیدا شده که سر کشاورزان را کلاه می‌گذارد و با خشک کردن چاه‌های آب مشغول زمین‌خواری‌ست و مردم هم دارند، مهاجرت می‌کنند. وقتی با یونسی رفتیم تا فیلم این ماجرا را بسازیم، فهمیدم در روستای بعد از حرمک که نَسک است، ۷ زن زندگی می‌کنند که همسرانشان محکوم به حبس ابد و چند روز هستند و به نظرم عنوان جذابی برای فیلم بود.

وی عنوان می‌کند: یک‌سال سوژه این هفت زن در ذهنم بود، بعد از یک‌سال وارد روستای‌شان شدم، یک اتاق در خانه خاله صغری یکی از این زن‌ها اجاره کردم و برای ساخت«آشنگ» دو سال و نیم به آنجا می‌رفتم و می‌آمدم و یک فیلم ۳۰ دقیقه‌ای را در سال ۹۷ بیرون دادیم.

اسماعیلی تصریح می‌کند: «آشنگ» که بیرون آمد به هر جشنواره‌ای می‌رفت، جایزه می‌گرفت و در یک مقیاس جدی دیده می‌شد، ما پخش بین‌الملل فیلم را شروع کردیم و ۶۰ حضور بین‌المللی داشت، هشت جایزه در آمریکا و ۱۲ جایزه در اروپا گرفتیم، اما فیلم در کرمان دیده نمی‌شد و مسؤولان آن را نمی‌دیدند.
 
مستندی که حکم ابد ۷ مرد را شکست 

وی ادامه می‌دهد: در جشنواره فیلم دانشجویی وقتی برای «آشنگ» تندیس گرفتم، پشت تریبون گفتم، دوست دارم، مسؤولان دادگستری شهرم این فیلم را ببینند، بعد از آن فردی با من تماس گرفت و گفت من در سالن بوده‌ام و بعدها من متوجه شدم این فرد از قوه قضاییه بوده و با آیت‌الله لاریجانی رئیس وقت قوه وقت در ارتباط  بوده است.

اسماعیلی عنوان می‌کند: بعد از این تماس هم از استانداری کرمان تماس گرفتند و گفتند می‌خواهیم، فیلم را ببینیم و «آشنگ» در شورای تامین استان نمایش داده شد و سه ماه بعد خاله صغری به من زنگ زد و گریه می‌کرد و می‌گفت: تو خیلی مردی، خیلی بزرگی، گفتم چی شده خاله؟، گفت: شوهرم، نمک‌علی و آن ۶ مرد دیگر هم از زندان آزاد شدند و این طور بود که با دستور رئیس وقت قوه قضاییه این مردها را با شرط و شروطی آزاد کردند.

وی می‌گوید: رسانه‌ها در کرمان بی‌معرفت هستند، با چند تا رسانه تماس گرفتم، هیچ‌کدام ماجرای آزادی این مردها را پوشش ندادند، اما یک روز خانمی با من تماس گرفت و گفت خبرنگار روزنامه هستم و گفت‌و‌گوی مفصلی درباره «آشنگ» با هم داشتیم، بعد از این مصاحبه می‌خواستم «آدور» را بسازم و دنبال سرمایه‌گذار بودم، قرار بود به حوزه هنری تهران بروم و در مسیر حوزه بودم که بعد از سینما آزادی آن روزنامه را روی پیشخوان دکه روزنامه‌فروشی دیدم، وقتی آن را ورق زدم، دیدم در صفحه سوم روزنامه مصاحبه من را منتشر کرده‌اند با تیتر «مستندی که منجر به آزادی ۷ زندانی شد». 

اسماعیلی اضافه می‌کند: چهار، پنج نسخه از روزنامه را خریدم و به حوزه هنری رفتم و روزنامه را به آنها نشان دادم و همه این اتفاقات موجب شد، اعتماد جدی‌تری به من بشود و «آدور» را با سرمایه‌گذاری حوزه هنری تهران ساختم.

وی ادامه می‌دهد: «آدور» درباره پسری‌ست که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و مادرش با یک تبعه افغانستان ازدواج کرده و به افغانستان رفته بود و مصطفی بعد از اینکه پدرش ازدواج کرد، می‌خواست مادرش را پیدا کند و برای اولین بار او را ببیند، ۱۳ ماه فیلمبرداری «آدور» طول کشید.

این مستندساز بیان می‌کند: وقتی آدور را می‌ساختم، یک فیلمساز تقریبا شناخته‌شده بودم و بعد از «آدور» فهمیدم در مستندهای اجتماعی می‌توانم، موفق باشم و فیلم «آدور» را آقای موحد رئیس کل وقت دادگستری استان کرمان دید و در شورای تامین استان هم نمایش داده شد.

فیلمی درباره زخم عمیق اتباع غیرمجاز بر چهره دختران کرمانی 

اسماعیلی می‌افزاید: آقای موحد آماری را اعلام کرد که یک سوم جمعیت کرمان تبدیل شده به پناهجویان افغانستانی، ما در یکی از محله‌های قدیمی کرمان زندگی می‌کنیم، فقط ۶ خانواده ایرانی در این محله هستند و همه همسایه‌ها، افغانستانی شده‌اند.

وی بیان می‌کند: متوجه شدم بر اساس آمارهای رسمی یک هزار و ۲۰۰ دختر در کرمان به ازدواج مهاجرین افغان درآمده‌اند و بسیاری از آنها سرنوشت بسیار بدی دارند، تحقیقات میدانی را شروع کردم و با زن‌هایی که به عقد مهاجران درآمده بودند، گفت‌و‌گوی مفصلی کردم.

اسماعیلی یادآور می‌شود: می‌خواستم درباره دختری به نام نرگس فیلم بسازم، اما به علت مخالفت برادرش این سوژه را نتوانستیم جلو ببریم، تا اینکه عمه‌ام با من درباره دختری صحبت کرد که برای کارگری به خانه‌شان می‌آمد و او هم از همین زنانی بود که به عقد مهاجران افغان درآمده بود.

وی می‌افزاید: زهرا زمانی که ۱۴ سال داشت، با فردی که افغان بوده اما خودش را ایرانی معرفی کرده است، ازدواج می‌کند، شوهرش او را ۹ سال در دل طالبان می‌برد و بعد از ۹ سال اتفاقات ناگوار با دو بچه فرار می‌کند و به ایران  می‌آید، اما پدر و مادرش آنها را قبول نمی‌کنند و زهرا مجبور می‌شود در شرف‌آباد یک زیرزمین را به عنوان خانه بگیرد و زندگی کند.

اسماعیلی بیان می‌کند: زهرا، شخصیت عجیب و غریبی داشت و همکاری خوبی با ما کرد، ۱۸ ماه فیلمبرداری «گیسلو» طول کشید، پروسه سختی داشتیم، زهرا برای دریافت شناسنامه بچه‌هایش باید اثبات زوجیت می‌کرد بنابراین ما راهی نداشتیم به غیر از اینکه به افغانستان برویم.

وی تصریح می‌کند: سفر ما به افغانستان دشواری‌های زیادی داشت ما باید به شهری می‌رفتیم که در دست طالبان بود و خطر زیادی تهدیدمان می‌کرد، در مسیر ساخت این فیلم سه بار اشهدم را خواندم، اما این همه سختی ارزشش را داشت.

اسماعیلی درباره آخرین اثری که در حال ساخت آن است، می‌گوید: فیلم جدیدم قصه پسری‌ست که در یک روزه‌گی در بیمارستان باهنر توسط دو زن و یک مرد ربایش می‌شود و بعد می‌فهمد، افرادی که ادعا می‌کردند، خانواده‌اش هستند در واقع ربایندگان او هستند، هنوز نتوانسته‌ایم به خانواده این پسر برسیم هرچند از افراد مختلف دی‌ان‌ای گرفته شده است.

انتهای پیام/۸۰۰۱۹/ب





پُشتِ‌صحنه مستندهای آقای فیلمساز؛ از آزادی ۷ زندانی تا زخم عمیق اتباع بیگانه غیرمجاز بر چهره دختران کرمانی

منبع: فــارس
? پُشتِ‌صحنه مستندهای آقای فیلمساز؛ از آزادی ۷ زندانی تا زخم عمیق اتباع بیگانه غیرمجاز بر چهره دختران کرمانی