‌‌شب قدری که با برق چشمان شوهر بامرام سحر شد

حاج عباس دست بی‌بی را توی دستش گرفته است، وارد تکیه معظم فاطمیه کرمان که می‌شوند، چادر پیرزن قدری از روی صورتش کنار می‌رود، چشم‌بند مشکی نشان می‌دهد، برق چشمان این شوهر بامرام امشب نور چشم‌های پیرزن شده است تا او مثل همه سال‌های قبل شب قدرش را در فاطمیه سحر کند. نذیر کرمان – […]


حاج عباس دست بی‌بی را توی دستش گرفته است، وارد تکیه معظم فاطمیه کرمان که می‌شوند، چادر پیرزن قدری از روی صورتش کنار می‌رود، چشم‌بند مشکی نشان می‌دهد، برق چشمان این شوهر بامرام امشب نور چشم‌های پیرزن شده است تا او مثل همه سال‌های قبل شب قدرش را در فاطمیه سحر کند.

نذیر کرمانکرمان؛ مهسا حقانیت: حاج عباس دست بی‌بی را توی دستش گرفته است، وارد تکیه معظم فاطمیه کرمان که می‌شوند، با صبوری می‌ایستد تا همسرش کفش‌ها را از پا درآورد، چادر پیرزن از روی صورتش که کنار می‌رود، یک چشم‌بند مشکی خودنمایی می‌کند، امشب برق چشمان این شوهر بامرام نور چشمان پیرزن شده است تا او مثل همه سال‌های قبل شب قدرش را توی فاطمیه سحر کند.

شب‌زنده‌داران فاطمیه چه کسانی هستند؟

آقای برخورداری مدیر فارس کرمان توی گروه خبرنگاران برای‌مان پیغام صوتی می‌گذارد که شب‌های قدر هر کجا رفتید، گزارش حال و هوای آنجا را هم بنویسید.

بعد از افطار پسرم را بر می‌دارم و به خانه پدری می‌روم تا پسرک را به مادر بسپارم و خودم به تکیه معظم فاطمیه بروم و شب قدر را در این مکان مقدس بگذرانم.

مادر در حال آماده کردن مواد شله زرد نذری است، عطر گلاب و برنج ایرانی فضای خانه را پر کرده است، زعفران‌ساب را برمی‌دارم و با صلوات شروع به ساییدن زعفران‌ها می‌کنم.

پدر از اتاق بیرون می‌آید، پیرهن سیاه پوشیده است، از بابا می پرسم شما امشب برای احیای شب‌های قدر کجا می‌روید؟ «هر یک از شب‌های قدر ماه مبارک پارسال به یکی از مساجد یا تکیه‌ها رفتم، اما از سخنران فاطمیه خوشم آمد، روحانی جوانی‌ست که حرف‌های جدیدی می‌زند، امشب هم می‌روم تکیه فاطمیه».

ساعت ۱۰ شب چادر نماز، سجاده و مفاتیح کوچکم را برمی‌دارم و به سمت تکیه معظم فاطمیه می‌روم، یک زن و مرد جوان جین‌پوش توی سقاخانه تکیه شمع روشن کرده‌اند و ایستاده‌اند و آب شدن شمع‌ها را تماشا می‌کنند.

در نزدیکی در ورودی تکیه می‌نشینم، دو خانم میانسال هم در دو طرف من نشسته‌اند، خیلی‌ها امشب به فاطمیه آمده‌اند از پیرزنی که با مانتوی بلند قهوه‌ای عصازنان خودش را رسانده است تا دختران دبیرستانی بلوز و شلواری با موهای چتری یا موهای بافته شده بلند که از روسری‌های‌شان بیرون ریخته با مادرهای چادر مشکی، از زنان باردار و خانم‌های بچه‌بغل تا پدربزرگ‌ها و پدرهای کرمانی تا جوانان داش‌مشتی فاطمیه.

ای آنکه توبه‌کنندگان را دوست داری …

دعای جوشن کبیر را سه مداح جوان می‌خوانند، صداهای‌شان گرم و گیراست، گاهی نگاهی به معنی فارسی بعضی از یک‌هزار و یک صفت و نام خداوند در بندهای جوشن کبیر می‌اندازم: «ای آرامش‌بخش هر اندوهگین، ای صاحب مهر، ای روشنگر، ای آن که رحمتش بر خشمش پیشی گرفته، ای دانای راز نهان».

«ای دوچندان‌کننده خوبی‌ها و ای ناپدیدکننده بدی‌ها، ای آن که جز به او امیدی نیست، ای آنکه توبه‌کنندگان را دوست دارد، ای رهایی‌بخش راستگویان، ای آنکه به همه‌چیز آگاه است».

آیا مثل این مرد بامرام پیدا می‌شود؟

چند بند از دعای جوشن کبیر مانده است که یک پیرمرد و پیرزن جلوی ورودی تکیه در قسمت خانم‌ها ظاهر می‌شوند، خانمی که سمت چپم نشسته است، می‌گوید: «اگر امشب مثل ایشون توی تکیه پیدا کردی»، می‌پرسم مثل این خانم که اینقدر پیر باشد، می‌گوید: «نه! مثل این مرد که اینقدر هوای زنش را داشته باشد و خودش دستش را بگیرد و این ور و آن ور ببرد، حاج عباس تک است».

ما نزدیک درب ورودی تکیه نشسته‌ایم آن هم کنار دیوار، پس از بین ما سه نفر یکی باید جای خود را به بی‌بی بدهد تا راحت بنشیند، من از همه جوان‌ترم، بلند می‌شوم، حاج عباس و بی‌بی به کنارمان رسیده‌اند، دست بی‌بی را می‌گیرم و کمک می‌دهم روی زمین بنشیند.

بی‌بی چادر گلدارش را تا نیمه صورتش پایین کشیده است، وقتی می‌نشیند کنارم، می‌بینم روی چشم‌هایش را با چشم بند مشکی پوشانده است، حالا منظور آن خانم را بهتر متوجه می‌شوم، برق  چشمان و مرام حاج عباس در این شب قدر نور چشم‌های بی‌بی شده است تا او شب قدر دیگری را مثل همه این سال‌های گذشته در تکیه معظم فاطمیه سحر کند.

وقتی پیرزن مومن جواب نذیر کرمان را نمی‌دهد

می‌خواهم سر حرف را با بی‌بی باز کنم، «بی‌بی‌جان حالا با این حال‌تون چرا اومدین بیرون؟» جواب نمی‌دهد، تصور می‌کنم، خواب رفته است، برایش چای لیوانی می‌آورند، مردی که چای را می‌آورد، سال نو را به بی‌بی تبریک می‌گوید، وقتی پیرزن جواب نمی‌دهد، مرد می‌گوید: «بی‌بی نماز می‌خواند»، این را که می‌شنوم، یادم می‌آید اولین سوالی که پیرزن مومن پرسید این بود که قبله کدام طرف است؟.

نمازش را که می‌خواند بی‌مقدمه رو می‌کند به من و می‌گوید «دختر حاجت‌روا بشی»، دوباره می‌پرسم حالا چرا با این حالتون اومدین بیرون،  حاج آقا گفتن بیایید؟ «نه، اون نشسته بود، گفتم، وَخی وَخی (پاشو) باید بریم فاطمیه». بعد سری به تاسف تکان می‌دهد ««اون روزای ما گذشت که شبای قدر همه جا می‌رفتیم».

بی‌بی جان چند بار دیگر نماز نشسته می‌خواند و بعد می‌گوید « شماره‌ای را می دهم، با مرد من تماس بگیر و بگو بعد از تمام شدن زیارت عاشورا بیاید دنبالم»، بلافاصله بعد از تمام شدن فرازهای زیارت عاشورا حاج عباس خودش را به بی‌بی می‌رساند، حتی صبر نمی‌کند، ما بی‌بی را به او برسانیم و دستش را توی دستش بگذاریم، خودش سریع می‌آید توی قسمت زنانه و دست همسرش را می‌گیرد و بعد هم سوار موتور می‌شوند و می‌روند.

گر توبه شکستی بازآ …

نوبت به اقامه نماز قضای شب‌های قدر می‌رسد، پشت سر حجت‌الاسلام جهادی قضای نمازهای یک روز را خیلی آرام و قضای یک نماز آیات را اقامه می‌کنیم، آقای جهادی سخنرانی‌اش را که شروع می‌کند، یک جمله را همان اول صحبت می‌گوید که به‌نظرم شاه‌بیت سخنانش هم بود «راه بازگشت به خدا همیشه باز است، خدا کند، کسی بخواهد برگردد».

آیین قرآن بر سر گذاشتن را هم با حال و هوای خوب انجام می‌دهیم و سحری را هم مهمان حضرت زهرا (س) هستیم.

تکیه معظم فاطمیه؛ پاتوق کرمانی‌ها در شب‌های قدر

تکیه معظم فاطمیه سال‌های سال است که یکی از پاتوق‌های قدیمی ما کرمانی‌ها در شب‌های قدر است، آن‌طور که مرتضی لطفی تولیت تکیه می‌گوید، آیین شب قدر در شب‌های ۲۱ و ۲۳ رمضان نیز در فاطمیه برگزار می‌شود و روزه داران برای سحر هم مهمان سفره حضرت زهرا (س) هستند.

شما هم اگر دل‌تان می‌خواهد شب قدر در یک مجلس بی‌ریا و با صفا شرکت کنید، بی‌شک تکیه معظم فاطمیه در خیابان طالقانی شهر کرمان  یکی از بهترین گزینه‌هاست.

پایان پیام/۸۰۰۱۹/ب





‌‌شب قدری که با برق چشمان شوهر بامرام سحر شد

منبع: فــارس
? ‌‌شب قدری که با برق چشمان شوهر بامرام سحر شد