روایت یک خبرنگار از وداع تلخ با شهید جمهور

پیر و جوان، زن و مرد و کودک همه و همه خود را به مشهد رسانده بودند تا برای شهید جمهور خود سنگ تمام بگذارند در واقع برای خادمی که به معنای واقعی کلمه خدمت کرد. به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی خبری «نذیر کرمان»؛ ۳۰امین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳، روزی که برای‌ همه […]



پیر و جوان، زن و مرد و کودک همه و همه خود را به مشهد رسانده بودند تا برای شهید جمهور خود سنگ تمام بگذارند در واقع برای خادمی که به معنای واقعی کلمه خدمت کرد.

به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی خبری «نذیر کرمان»؛ ۳۰امین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳، روزی که برای‌ همه مردم ایران جهنم شد چرا که حادثه‌ای بی‌رحمانه خدمت‌گزاری خستگی‌ناپذیر، پرتلاش، مردمی و با اخلاص را از ما گرفت، از لحظه‌ای که خبر را شنیدم رمق از دست و پایم گرفته شد هیچ‌چیز جز گریه آرامم نمی‌کند و باور نداشتم که دیگر آن‌‌کس که حرف‌هایش امید را در دلم زنده کرده بود را ندارم، دوست داشتم که خودم را به تهران یا مشهد برسانم تا شاید روح ناآرامم آرام شود و بالاخره بلیط گرفتم و راهی مشهد شدم تا آخرین وداع را با آن‌که همه امید محرومان جنوب کرمان بود، داشته باشم.
 
رئیس جمهور محبوب ما بودی درد محرومان و مردم رنج‌کشیده جنوب کرمان و سایر شهرهای ایران را به خوبی می‌دانستی و درک کردی.
 
شاید اوایل که بر سر کار آمدی آن‌چنان شناختی نداشتم ولی صحبت‌هایت را که در سفر‌های استانی و هیأت دولت عجیب به آدم امید می‌داد همه می‌گفتند همانند شهید رجایی است ولی ما نسلی هستیم که شهید رجایی را ندیدیم و حالا ما ماندیم و کوهی از اقدامات و دستاوردهای کم‌نظیر به گستردگی جلفای ایران.

همان کوه‌هایی را می‌گویم که هشتمین رئیس جمهورمان را در شب تولد هشتمین امام، پس از گذشت سه سال از ریاست جمهوری‌اش، آسمانی کرد تا امروز آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی بشود «شهید جمهور».

 
چه شب تلخی بود سی‌امین شب اردیبهشت ماه شبی که به هیچ‌عنوان صبح نمی‌شد و میلیون‌ها ایرانی دست بر دعا برداشته و ملتمسانه از بارگاه امام هشتم سلامتی خادمی مردمی را می‌خواستند و چشمان‌شان امیدشان به ارتفاعات ورزقان بود و زمزمه می‌کردند: علمدار سید ما نگهدار.
 
هرچه صدا کردیم: کسی جوابمان را نداد همه برای پیدا کردنت بسیج شده بودند ولی حتی با این‌همه صدا کردن حتی کوه هم جواب‌مان را نداد.
 
سید ابراهیم؛ چه خوب بر عهد و سوگندت ماندی آن روز که در مقابل چشمان میلیون‌ها ایرانی سوگند یاد کردی که پاسدار مذهب رسمی و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشی. ۱۴ مردادماه ۱۴۰۰ که در بهارستان قرار شد همه استعدادها و صلاحیت خویش را در راه ایفای مسئولیت‌هایی که به عهده گرفتی، به‌کارگیری و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور و گسترش عدالت کنی؛ چگونه خود را وقف کردی که به قول سید مهدی رسولی «تا کجا رفتی دنبال درد مردم که باید تو کوه‌ها دنبالت می‌گشتیم، تو کوه‌ها چیکار می‌کردی سید خدا؟»
 
برای تو روز و شب، گرما و سرما، زمستان و تابستان سیل و زلزله فرقی نمی‌کرد آخر هفته و اول هفته ملاک نبود برای تو فقط خدمت معنا داشت و رفتن در بین مردم تا دردشان را بشنوی و برای تو فرق نداشت که مخالفت هستند یا موافق؛ دوست داشتی حرف همه را بشنوی.
 
در خدمت‌گزاری‌ات همین بس که اولین سفر استانی‌ات را از محروم‌ترین استان‌ها آغاز کردی و به دیدار مردمی رفتی که ما هشت سال دفاع مقدس را مدیون آنان هستیم؛ به اهواز و خوزستان و پس از آن به جنوب شرقی‌ترین نقطه ایران، سیستان و بلوچستان سفر کردی تا از نزدیک مرهمی بر دردهای مردم محروم باشی و صادقانه به آنان خدمت کنی.
 
در روستای «کروچان» در جنوب کرمان گرد و خاک بر لباس‌هایت نشست، در معدن زغال‌سنگ «پروده طبس» عرق سیاه بر پیشانی‌ات، وارد کپر یکی از حاشیه‌نشینان سیستان و بلوچستان و منطقه میرآباد چابهار شدی، سرزده از روستای«جفیر» در اطراف شهرستان هویزه خوزستان بازدید کردی، برای دیدن منطقه سیل‌زده «هشت‌بندی» هرمزگان عبور از آب و خیس‌شدن لباس‌ها برایت مهم نبود، زیر سیاه چادرهای عشایر مهدی‌شهر پای درد و دل عشایر نشستی جایی که مردمانش به‌خاطر نمی‌آورند حتی مساولین استانی به آنجا قدم گذاشته باشند و حال میزبان رئیس جمهورشان بودند و روزه‌ای که در کنار کارگران کارخانه تولید لوازم بهداشتی قزوین و دانشجویان خوابگاه دانشگاه خوارزمی افطار کردی. تمام وجودت و تک‌تک نفس‌ها و قدم‌هایت «سید محرومان» بود و حال من می‌گویم ای همه امید ما مردم کجا رفتی.
 
از همان روز شهادتت در کنار تمام ویدئوهای که منتشر می‌شد، ویدئو و عکس‌های با عبای خاکی و سخنرانی در بین مردم کروچان از حضورت در جنوب استان کرمان جای که هیچ مسئول کشوری قبل از شما به آن‌جا سفر نکرده بود دل ما مردم دیار حاج‌قاسم را به درد آورده است؛ وقتی با نهایت تواضع از راننده می‌خواهی که اجازه دهد بانویی که از دور می‌دود تا به شما برسد و کمی از درد‌های مردم کوهستان نمداد برایتان بگوید و پیوسته تأکید داری که نباید به مردم بی‌احترامی بشود.
 
به نمایندگی از ۱۳۰ هزار نفر از مردم رودبار به رسم ادب و قدردانی از خدمات و حضور در بین محرومان شهرم در مراسم بدرقه‌ات در مشهد شرکت کردم و به‌راستی ایران و ایرانی برای شهید جمهورشان سنگ‌تمام گذاشتند و وداعی تلخ کردند با سید محرومان در آخرین سفر استانی‌اش.
 
هر کس با هر زبان و عقیده آمده به هر طرف که نگاه می‌کردم چشم‌ها بارانی و بی‌تاب دیدار، نبودت داغی سنگین بر دل هر ایرانی نهاد و حضور میلیونی نشان داد مردم ایران همیشه سرفراز، قدردان تلاش‌ها و خدمات شهید جمهور خستگی ناپذیر خود هستند.
 
و امروز در مشهد، مردم به پاس همه تلاش‌ها و خدمات صادقانه‌ات و به پاس قطره قطره خون پاک تو که بر سنگ انگشترت در جنگل‌های ورزقان نقش بست، با چشمانی اشک بار و نفس‌هایی به شماره افتاده، مسیر خیابان امام رضا علیه‌السلام تا صحن پیامبر اعظم را پیمودند تا ثابت کنند که راه تو ادامه دارد.
 
در مسیر استقبال با هر چشم برهم‌زدنی شاهد تصاویری بودم که شاید دیگر تکرار شدنی نباشد، پیرزنی را دیدم که کل مسیر را عصا زنان پیمایش می‌کرد، سنش بالا بود و عکس شهید جمهور را بالا و کمی آن‌ طرف‌تر پیرمردی که اشک می‌ریخت و می‌گفت آقاجان میهمان‌ داری سید کجا رفتی چرا هر چی صدا می‌زنم نمی‌آیی.
 
و کمی آن طرف‌تر جهادگری از جنوب کرمان آمده بود، می‌گفت آمده است تا قدردانی کند، با جان و دل سینه میزد اشک می‌ریخت.
 
نامش زهرا بود و همراه با همسر و فرزند نوزادش در این مراسم حضور یافته بود، به خبرنگار رودبار ما گفت: «هنوز باور نداریم که دیگر سید محرومان را نداریم و در جمع ما نیست، حس می‌کنم عزیزترین نزدیکانم را از دست داده‌ام و تنها برای تسکین داغمان آمده‌ایم.»
 
در مجال اندکی که پیش آمد گفت: دیروز با اتوبوس برای مراسم وداع راهی مشهد شده‌ام، در این مدت خیلی‌ها خواستن دستاوردهای دولت را با شایعه‌سازی و سیاه‌نمایی تحت الشعاع قرار بدهند دلگیر بود، و انتهای صحبت چند دقیقه‌ای ما به اینجا ختم شد، مگر می‌شود، دل و نیتت خدایی نباشد و به مقام شهادت دست پیدا کنی!
 
خانمی نیز که تصویری از رئیس جمهور شهید را در دستانش دارد و به سمت مراسم تشییع این شهید بزرگوار و دیگر همراهانش در خیابان امام رضا علیه‌السلام در حال حرکت است، گفت: «رئیس جمهور خیلی به ما کمک کرد، فکر می‌کنم بزرگ‌ترین عصای دستمان را از دست دادیم، شهادت گوارای وجودش پاکش.
 
و خادم الرضایی که گرچه عمر خدمتش کوتاه اما آنقدر پربار بود که قلم‌ من در مقابل نگاشتن آن جوهر تمام می‌کند و واژه کم آوردم و حالا بیش از گذشته و با افتخار سرم را بالا می‌گیرم که انتخاب ملت ایران یک شهید جمهور است که در کنار مولایش شاه خراسان تا ابد آرام گرفت.
 
این درخت ۴۵ ساله در تمام این سال‌ها صورتش را با سیلی حوادث سخت و دردناکی سرخ کرده و حالا در یکی از مرتفع‌ترین قله‌های خود خادمی از دیار خراسان را در آغوش گرفته است و پایان راه عاشق خدمت، چیزی جز شهادت نیست.
منبع: رودبار ما
انتهای خبر/پورحیدر
 


روایت یک خبرنگار از وداع تلخ با شهید جمهور

اخبار کرمان
اخبار کرمان و شهرستان ها

منبع:آرمـان
? روایت یک خبرنگار از وداع تلخ با شهید جمهور