ترنم صبحگاهی در روز تولدی که نورعلینور بود
از همان دیشب که همه جا را نور پاشیدیم و زمین و زمان را با فریادهای اللهاکبر پر کردیم، معلوم بود که امروز خورشید طور دیگری طلوع میکند، نورش در آن انفجار باشکوه در هم خواهد آمیخت و نورعلینور خواهد شد. نذیر کرمان کرمان – آمنه شهریارپناه: از همان دیشب که همه جا را نور پاشیدیم […]
از همان دیشب که همه جا را نور پاشیدیم و زمین و زمان را با فریادهای اللهاکبر پر کردیم، معلوم بود که امروز خورشید طور دیگری طلوع میکند، نورش در آن انفجار باشکوه در هم خواهد آمیخت و نورعلینور خواهد شد.
نذیر کرمان کرمان – آمنه شهریارپناه: از همان دیشب که همه جا را نور پاشیدیم و زمین و زمان را با فریادهای اللهاکبر پر کردیم، معلوم بود که امروز خورشید طور دیگری طلوع میکند، نورش در آن انفجار باشکوه در هم خواهد آمیخت و نورعلینور خواهد شد.
در هر شهر و دیار و روستایی که بودی این حالوهوا را با همه وجودت درک میکردی! پرچمها، نوشتهها، بنرهای رنگووارنگی که رنگ انقلاب را بهخود گرفته و سرتاسر این پهنه تاریخی را یکدست کرده بودند.
صحنههایی ماندگار از کسانی که جوانیشان را پای انقلاب گذاشتند
چقدر به شهر میآید این سه رنگ زیبا!
چقدر به شهر میآید این سه رنگ زیبا! اصلا سبز و سفید و سرخ در مکتب ما جزو تفکیک ناشدنی آرمانها است.
از همان زمانی که به برکت روحالله متولد و با لاالهالاالله متبرک شد، نماد همه افتخارها و جشنها و دورهمیهایمان بود، مثل امروز که از بالاترین نقطه کرمان تا جنوبیترین آن، رقصید، درخشید و در آمیزهای از افتخار به اهتزاز درآمد.
حضور باشکوه شترسواران شرق کرمان در جشن انقلاب
پای ثابت جشن ملیمان بود، روی دست همه! چه آن شترسوارانی که در شرق کرمان قیام کردند و اولین تصاویرشان در ابتدای صبح، روزمان را به نیکبختی گره زد و چه آن دختر خانمهایی که بیتوجه به هوای تلخ و سرد کرمان و هشدار هواشناسی و احتمال گلولای، لباس سفید به تن کردند و در امتداد راه، به پیش رفتند.
لباس سفید در میلاد سبز
رفیق قدیمیمان ۴۵ ساله شد
آری! امروز روز مهمی برای ما بود، تولد بهترین دوستمان بود، رفیق قدیمیمان ۴۵ ساله میشد و حضور ما در این میلاد سبز بسی واجب بود! باید نقلونبات میریختیم و برای عظمتش هلهله میکردیم.
باید میبودیم و زمین زیر پایمان میلرزید تا مطمئن میشدیم اندکی حقش را ادا کردیم و لبخند رضایتی بر لبانش نشاندیم.
صحنههای عاشقانه در این دریای خروشان زیادبودند، اما بیشتر از همه عروس و داماد روزهای دور در ذهنم حک شد که چشمدرچشم دوربین با تسبیحهایی که با آن برای عاقبتبخیری این رفیق قدیمی دعا میکردند، لبخند زدند و ماندگار شدند.
پدری که با درد پا آمده بود
یا آن پدری که هنوز سنوسالی نداشت اما درد پا امانش را بریده و به سختی با کمک واکر راه میرفت، پدری که بود، چون باید میبود، جایش خیلی خالی میشد اگر در خانه میماند.
دختری هم آن سه رنگ عشق را روی سرش گذاشته و سعی میکرد، عکس حاج قاسم را محکم بگیرد تا کجوکوله نشود و از سوی دیگر پرچم خوشرنگی که در دست دیگرش داشت در اهتزاز باشد، کاری که با آن جثه ریزش سخت بود، اما موفق شد.
یکی از دختران حاج قاسم در راهپیمایی کرمان
اصلا موفقیت در ذات بچههای اینجاست! برای همین است که این رفیق قدیمی را دوست داریم. مونس نازنینی که از همان روز اول جرأت و توانستن را به ما یاد داد. سایهاش تا ابد بر سرمان! مستدام باشی رفیق! جمالتو گل بارون!
پایان پیام / ۸۰۰۶۵ / ش
ترنم صبحگاهی در روز تولدی که نورعلینور بود
منبع: فــارس
? ترنم صبحگاهی در روز تولدی که نورعلینور بود
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰