اینها مردمان سرزمین مناند، همانهایی که بیش از چهل روز است هر کاری از دستشان بر آمده برای طفلان در رنج و مصیبت غزه انجام دادهاند، برایشان خون گریستهاند و مظلومیتشان را فریاد زدهاند. نذیر کرمان/ کرمان: همه ما تجربه خونین شدن دستوپای کودکان را داریم، یا فرزندانمان یا فرزندان اطرافیانمان در حین بازی یا […]
اینها مردمان سرزمین مناند، همانهایی که بیش از چهل روز است هر کاری از دستشان بر آمده برای طفلان در رنج و مصیبت غزه انجام دادهاند، برایشان خون گریستهاند و مظلومیتشان را فریاد زدهاند.
نذیر کرمان/ کرمان: همه ما تجربه خونین شدن دستوپای کودکان را داریم، یا فرزندانمان یا فرزندان اطرافیانمان در حین بازی یا هنگام پوست کندن میوه و غیره دست خود را بریده و جیغشان فضا را پر کرده است.
اگر در اعماق افکارمان را بگردیم و به کودکیِ خودمان هم نظری بیفکنیم، خاطرات این چنینی روی ذهن و زبانمان مینشینند و یادآوریشان تمام تنمان را به لرزه ریزی میاندازد تا حدی که چشم میبندیم و از افکارمان فرار میکنیم!
دیدن خون به هر اندازهای که باشد، کودک را به وحشت میاندازد، هر چقدر روند قطع شدن آن بیشتر طول بکشد، صدای گریه کودک هم بلندتر میشود، خودش را مثل گنجشکی به این طرف و آن طرف میزند و دائم روی زخم سرک میکشد و جیغ میزند.
از آخرین باری که این صحنه را دیدم چند ماهی میگذرد، سرگرم خبر شدم و تمرکزم را روی متنی گذاشته بودم که ناگهان صدای گریه بلندی از حیاط برخاست.
یک جیغ غیرعادی که ثانیههای اول مغزم را از کار انداخت و دستوپایم را گم کردم، حیرتزده چشم به بیرون دوختم و برادرزاده ۶ سالهام را دیدم که انگشتش را نگاه میکند، داد میزند و به سمت اتاق میدود!
وقتی دستش را میشستم و تمیز میشد، صدایش هم قطع میشد اما دوباره که خون بیرون میزد، داد زدنش هم بر میگشت! در نهایت چشمهایش را محکم گرفتم و دستش را چسب زخم زدم.
سرش را بلند کرد و در حالی که چانهاش از ترس و بغض میلرزید و چشمانش پر از اشک بود، پرسید: زنده میمونم؟
آن روز از سؤوالش خندهام گرفت اما چند ماه بعد وقتی در یک ویدئو تقریبا همین سؤوال را از زبان کودک فلسطینی که آن هم در میان اشک و جیغ، از دکتر میپرسید، من زندهام؟ به این نکته رسیدم که این بچهها درکی از مرگ و زندگی ندارند.
جیغهای ممتد و گریههایی با اشکهای از پهنای صورت دخترکان و پسرکان فلسطینی دائم مرا به همان روز میبَرَد و پاسخی که در جواب جملهام شنیدم، سخت به آشوبم میاندازد.
وقتی در جواب سؤوالش گفتم: چند دقیقه دیگه خوب میشه، ولی یه پسر شجاع وقتی یه ذره خون دید اینطوری گریه نمیکنه و او هم گفت: «من تو کل دنیا فقط از خون میترسم.تازه! همه بچهها از خون میترسن، طاها هم از خون میترسه، یه روز هم تو پارک یه دختر کوچولویی دستش رو برید خیلی ترسید! منم داشتم خاک بازی میکردم دستم سوخت و خون اومد، ترسیدم دیگه!».
حالا مدتیست روی همین جملهاش ماندهام … «همه بچهها از خون میترسند!»
چرا این روزها هیچ کس این جمله را جدی نمیگیرد، کسی در این دنیای بی در و پیکر نمیتواند گلوی این غده سرطانی را بگیرد و بچهها را از حوض خون بیرون بکشد؟
سردمداران غرب کارشان همین است، خفقان میگیرند و کار را به نفع خودشان پیش میبرند، اما دنیای اسلام کجاست!
پاره تن اسلام درد دارد، داغدار است، فرزندانش یکییکی فانوس میشوند و به آسمانها میروند، ملتهای مسلمانان اما آه میکشند و اشکشان جاری است.
حالا اما وقت خشم است، وقت حضور در خیابان، مثل همین کاری که کودکان کرمانی کردند، دست پدران و مادرانشان را گرفتند و برای ابراز همدردی آمدند.
شاید زیاد معنا و مفهوم همدلی را ندانند، اما همین که دوست دارد پرچم فلسطین را به دستش بگیرد و آن را در کنار پرچم ایران بگذارد، خودش اوج معرفت است، چیزی که هنوز خیلی از سران کشورهای اسلامی به آن نرسیدهاند.
برای راهپیمایی کمی دیر رسیدم، اما دیدن بچههایی که میدویدند تا خودشان را به جمع برسانند، روزم را ساخت و به مردم شهرم بالیدم.
دلم برای کودکی که به همراهش میگفت، یه پرچم ایران بهت بدم، یه دونه فلسطین بهم میدی؟ ضعف کرد.
حتی برای آن پیر زنی که کودکی همراهش نبود، اما با عشق عکس حاج قاسم را بلند کرده و یک کاغذ هم که رویش نوشته بود، فلسطین حتما پیروز میشود، را به او متصل کرده و به سختی آنها را کنار هم نگه داشته بود، افتخار کردم.
آه آن بانویی که پشت سرش گفت: چقدر جایش این روزها خالی است، هم در آن هیاهو گم نشد.
یا آن کودکی که آنقدر سنش پایین بود که شعار مرگ بر اسرائیل را مرگ مرگ اسرائیل تکرار میکرد و صدایش در میان فریادهای طوفانی مردم شهر گم میشد.
وقتی از یک خانم پرسیدم تا حالا دست بچهت بریده؟ بغض به جانش چنگ انداخت و گفت: خدانکنه خار تو دست این بره من روح از دست و پام خارج می شه! بمیرم برای کودکانی که این روزها یا در خون خود میغلطند یا خانوادهشان را از دست داده و کسی نیست هنگام ترس و دردشان آنها را در اغوش بگیرد.
آری! اینها مردمان سرزمین مناند، همانهایی که بیش از چهل روز است هر کاری از دستشان بر آمده برای طفلان در رنج و مصیبت غزه انجام دادهاند، برایشان خون گریستهاند و مظلومیتشان را فریاد زدهاند.
مثل چهل و چند سال گذشته که پا بهپای مسوولان و امامین انقلاب، در مسیر آزادسازی فلسطین قدم گذاشتند.
امروز هم آمدند تا صدای کودکانشان را بلند کنند و بگویند، این بچهها از خون میترسند، آمدند تا صدایشان را به سردمداران کشورهای اسلامی برسانند و بگویند، آماده نبرد باشید، سطلهای آبتان را بردارید و کار غده سرطانی را تمام کنید.
پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب
منبع: فــارس ? اینها مردمان سرزمین مناند، حامی و آماده نبرد!
موجی از گزارشها و اعتراضات شهروندان در شهرستانهای بافت، رابر و ارزوئیه در استان کرمان، نشان از نارضایتی گسترده نسبت به نحوه برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی دارد.
دادستان عمومی و انقلاب شهرستان زرند گفت: در پی درگیری میان مهمانان مراسم عروسی در یکی از تالارهای زرند، متاسفانه یک نفر به قتل رسیده و تعدادی دیگر نیز مجروح شدند. به گزارش نذیر کرمان از کرمان، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان زرند اظهار کرد: در پی درگیری میان مهمانان مراسم عروسی در یکی از […]
همایش ملی مبارزه با آفت سوسک سر خرطومی حنایی در بم برگزار شد. به گزارش نذیر کرمان از بم، سید مهدی طبیبزاده پیش از ظهر امروز در همایش ملی مبارزه با آفت سوسک سر خرطومی حنایی که در تالار پرستو ارگ جدید بم برگزار شد، اظهار کرد: خرمای مضافتی بم در معروف است و حاصل […]
سید حسین مرعشی گفت: وای به حال شما اگر بعد از انتخابات به مردم پشت کنید. من تا جایی با شما هستم که شما در مسیر خدمت به این مملکت و مردم باشید. به گزارش نذیر کرمان از کرمان، سید حسین مرعشی عصر امروز در نشست انتخاباتی اصلاحطلبان در تالار فرهنگ و هنر ارشاد گفت: […]
+ = 18