نمیدانیم شاید وقتی ۴۰ سال قبل درس و مدرسه را رها کرد و برای دفاع از کشور راهی جبهههای جنگ شد هنگام وداع با مدرسه آرزو کرد، همکلاسیهایش او را تشییع کنند.
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی فت فتو، وقتی مسئول اردوگاه شهید کازرونی اهواز به دانش آموزان دهه هشتادی رودبار جنوب از تشییع پیکر شهید گمنام میگوید و این که دانش آموزان برای اولین و در روز جوان میلاد جوان رعنای ابا عبدالله علیه السلام شهید با شهید گمنام در محل مهدیه شهید کازرونی وداع خواهند کرد. دانش آموزان رودباری بعد از زیارت مناطق جنگی با شاخه گلی در دست به همراه معلمان در ورودی مهدیه شهید گمنام را بر دوش میگیرند و با گرمای عشق دیدن شهید مسیر را تا مهدیه طی می کنند. مسافران کربلای ایران برای ادای احترام به شهید، به طور منظم صف میکشند و به دور دستها نگاه میکنند یکی از پسرها که قد بلندتری دارد با دیدن تابوت شهید چنان با شور و شوق فریاد میزند « شهید آمد » گویی عزیز گمشدهاش را یافته است و با به چشم برهم زدنی ۸۰ دانش آموز پسر برای رسیدن به تابوت شهید گمنام و گرفتن تابوت روی دست و شانه از همدیگر سبقت میگیرند. زمان روی ساعت عاشقی میایستد اینجا مهدیه اردوگاه شهید کازرونی سپاه ثارالله استان کرمان در اهواز است و زمان روی ساعت عاشقی میایستد وقتی دانشآموزان با ادب و احترام پرچم ایران اسلامی که روی تابوت شهید است را روی چشمهایشان میکشند و برای گرفتن تابوت روی شانه با چشمانی تر از همکلاسیهایشان اجازه میگیرند و هرکدام به نوبت جایشان را به دیگری میدهند. ببخشید خودم را معرفی نکردم، امیرحسین هستم بقیه دهه هشتادی ها هم خودشان را به تابوت نزدیک کرده و آرام نجوا میکنند گویی این تابوت نه چند استخوان که عزیزترین و امانتدارترین محرم برای شنیدن ناگفتههایشان است با دیدن استقبال بینظیر و عاشقانه دانشآموزان ناخودآگاه این فکر به ذهنم میآید شاید رودبار جنوب شهید ندارد. دانشآموزان بیتاب و مشتاقند اما متعجب به یکی از پسرها که برای تبرک چفیهاش را به تابوت میکشد نزدیک میشوم او با شیرین زبانی میگوید از شهید خواستم کمکم کند تا در آینده دکتر شوم ببخشید خودم را معرفی نکردم. امیرحسین یک دهه هشتادی هستم من همیشه آرزو میکردم در مراسم تشییع شهید شرکت کنم دیدن تابوت شهید از نزدیک و گذاشتن آن روی شانهام برایم مثل یک رویا بود که امروز به واقعیت تبدیل شد هر بار که در مراسم سالگرد شهدای شهر شرکت میکردم حسرت میخوردم که چرا زمان جنگ و شهدا من در این دنیا نبودم امروز خیلی خوشحالم که در شب میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام این عیدی را گرفتم و به آرزویم رسیدم. امروز وقتی برای اولین بار شهید گمنام را روی شانهام گذاشتم حس کردم به او ادای دین میکنم دلم میخواهد به شهید بگویم خون شما ریخته شد تا ما زندگی خوبی داشته باشیم و بتوانیم راهتان را ادامه دهیم. وداع با این شهید خیلی سخته از ته دلم دوستش دارم امروز که با دوستانم به استقبال آمدم احساس میکنم او از ما راضی و خوشحال است اما دلم میخواهد هنوز هم باشد. یک دنیا مردانگی و شجاعت در آن آرمیده پسرها اما چنان با احتیاط تابوت شهید گمنام را روی شانههای یکدیگر میگذارند که گویی جسم سنگینی جابجا میکنند علت را که از علی ۱۶ ساله دانشآموز کلاس یازدهم میپرسم پرغرور میگوید تابوت واقعا سنگین ست زیرا یک دنیا مردانگی و شجاعت در آن آرمیده است. تابوت شهید گمنام با گلباران مسافران کربلای ایران تشییع و با آن وداع شد. شایان ذکر است، دانش آموزان پسر شهرستان رودبار جنوب در قالب دو دستگاه اتوبوس در آستانه ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام به اردوی راهیان نور رفتند. انتهای خبر/پورحیدر