هربار خواستم روحیه بگیرم، زدند توی ذوقم/ در کشور، داستان کرمان را جدی می‌گیرند

فت فتو/کرمان یک نویسنده کرمانی گفت: داستان کرمان خیلی خوب است و خیلی ها در کشور جدیاش میگیرند و برایش احترام قائل هستند. هوشنگ مرادی موفقترین داستان نویس ایرانیاست، با هر معیاری که فکرش را بکنید، خیلی موفق‌تر از آن غول‌هایی که اسمشان همه جا هست ولی هوشنگ خان کرمانی‌ست. “محمدرضا ذوالعلی” را به واسطه‌ی […]

فت فتو/کرمان یک نویسنده کرمانی گفت: داستان کرمان خیلی خوب است و خیلی ها در کشور جدیاش میگیرند و برایش احترام قائل هستند. هوشنگ مرادی موفقترین داستان نویس ایرانیاست، با هر معیاری که فکرش را بکنید، خیلی موفق‌تر از آن غول‌هایی که اسمشان همه جا هست ولی هوشنگ خان کرمانی‌ست.

“محمدرضا ذوالعلی” را به واسطه‌ی هم محله‌ای بودن سال‌هاست می‌شناسم. یادم است ده دوازده سال پیش بود، آن روزها مجبور بودم هر روز برای بیرون رفتن آژانس بگیرم و در بیشتر سفرهایم راننده‌ای دنبالم می‌آمد که رفتارش برایم جالب بود، او در پشت چراغ قرمزها و جایی که ماشین متوقف می‌شد چیزی یاداشت می‌کرد یا چند سطر ازکتابی که جلوی ماشین بود را می‌خواند، این همیشه  تکرار می‌شد و من با خودم می‌گفتم چقدر زیباست و حتما عاشق خواندن است. گذشت و گذشت تا این‌که او اولین کتابش “بلوار پارادیس” را منتشر کرد و من فهمیدم تمام این سال‌ها رفتار روزمره یک نویسنده را می‌دیدم. نویسنده‌ای که برای امرار معاش مجبور به کار کردن در آژانس بود اما از کوچکترین فرصت‌ها برای نوشتن و خواندن بهره می‌برد.

او با اولین کتابش گل کرد و جلو رفت و جلو رفت و اکنون یکی از نویسندگان مطرح کرمان است که چهارمین کتابش “مهاجر مرجوعی” راهم به تازگی منتشر کرده. رمانی که به موضوع مهاجرت می‌پردازد؛ با او درباره‌ی آخرین اثرش گفت‌وگو کردم که در ادامه می‌خوانید:

جناب ذوالعلی شما چهارمین اثرتان مهاجر مرجوعی را در شرایط کرونا و زمانی که فعالیت‌های هنری در رکود است مثل اثر سومتان با هزینه شخصی منتشر کردید از این تصمیم بگویید.

سال ۹۸ بود. گمانم. که از نشری تماس گرفتند برای چاپ یک اثر. همین مهاجر مرجوعی را برایشان فرستادم. خواندند، خوششان آمد و قرار شد چاپش کنند. در ادامه روی یکی از بندهای قرارداد به توافق نرسیدیم. برای من مناسب نبود و آنها هم نمی‌خواستند حذفش کنند، این شد که کار به جایی نرسید و فکر کردم با توجه به تجربه‌ی کتاب “نامه‌هایی به پیشی” این کار را هم خودم چاپ کنم. یک سالی با این فکر کلنجار رفتم و بعد دل به دریا زدم و انجامش دادم.

 پس از تجربه‌ی “نامه هایی به پیشی” راضی بودید؟

راضی بودن کلمه‌ی بیش از حد مثبتی برای این وضعیت است. به هر حال امکانات نامحدودی ندارم. قدرت مانور و دایره اختیار چندانی هم نداشتم، اما در مجموع به آن بدی هم که بقیه می‌گفتند، نبود. کتاب‌هایی را که چاپ کردم فروختم. از لحاظ مادی ضرری نکردم و کسانی هم کتاب را خواندند و می‌شود گفت بد نبود. راضی هستم، به آن اندازه که دوباره تکرارش کردم.

چرا از طریق یک ناشر کارتان را منتشر نمی‌کنید؟ نگران دیده نشدن کارتان نیستید؟

در حقیقت هم آره و هم نه. یک جمله این سال‌ها بین نویسندگان ورد زبان شده که می‌گوید اگر کارت را یک ناشر خوب چاپ نکند انگار اصلا چاپ نکرده‌ای. ناشرهای خوب هم چندتایی بیشتر نیستند. تازه همان‌ها هم اگر روی کارت تمرکز نکنند و برایش وقت و انرژی نگذارند اصلا دیده نمی‌شود. در نهایت همه چیز بستگی دارد به کمی شانس و مقدار زیادی روابط. چون تجربه ثابت کرده بود که هیچکدامشان را ندارم گفتم خودم چاپش می‌کنم. حداقل دردش بر دل خودم است. دیگر نگران اینکه ناشر با کتاب چه کار می‌کند، نیستم.

برای یک نویسنده که اول راه  نویسندگی است این یک آسیب نیست؟

چیزی که زیاد داریم آسیب است؛ از سانسور و باندبازی در نشر و چاپ‌های تقلبی تا رعایت نشدن کپی رایت و ایزولگی فرهنگی کشور و بی علاقگی مردم به دانایی و خواندن، روحیه یاس و سرخوردگی؛ از هرچه به مغز و شعور و خرد مربوط می‌شود بگیر تا قیمت بالای کاغذ و هجوم هزاران مترجم قوی و ضعیف به صنعت کتاب که عملا بازار کتابخوانی را که به خودی خود بیش از حد لاغر و مردنیست اشغال کرده‌اند و هیچ هزینه‌ای هم نمی‌پردازند. شما فکرش را بکن تنها صنعتگر ایرانی که مجبور است با رقبای قدر خارجی رودرو بشود و رقابت کند نویسندگان هستند. بازار کتاب اتفاقا انحصاری در اختیار رقبای خارجیست. رقبایی که از قضا خیلی هم قدر هستند. مثل همینگوی مثلا یا بوکوفسکی.

پس داستان نویسی  حال حاضر پر از آسیب است، شما چگونه با این اوضاع  کنار می‌آیید؟

آسیب از در و دیوار می‌بارد ولی وقتی کاری با عشق باشد، وقتی تمام زندگی‌ات پای یک هدف باشد و آن هدف نوشتن باشد سختی‌های مسیر مهم نیستند. جالب نیستند ولی باید با آن‌ها کنار آمد. انگار بچه‌ای داری که درس خواندنش سخت است، تغذیه‌اش سخت است. خب ولش می‌کنی و می‌گذاریش سر کوچه یا به دندان می‌کشی و هرجور شده بزرگش می‌کنی؟ من هم تصمیم دارم بزرگش کنم. تا جایی بتوانم، وقتی  نشد، وقتی نتوانستم … خب شاید آن‌وقت اصلا زنده نباشم.

برویم سراغ رمانتان، در “مهاجر مرجوعی” سراغ موضوع مهاجرت رفتید این دغدغه از کجا شکل گرفت؟

دوستی دارم که به‌همین شکل از ایران مهاجرت کرد. زنش افغان بود و خودش را افغان جا زد. آلمان که رسید با هم در ارتباط بودیم. ایده نوشتن این کتاب را او در ذهنم انداخت.

مهاجران افغانی زیادی در کرمان هستند، این  در شما  چقدر تاثیر داشت؟

البته. از بچگی یک تصویر در ذهنم مانده .در پارک مطهری آن‌وقت‌ها پاتوق کارگران روزمزد افغان بود. ما درکوچه‌مان مهاجر زیاد داشتیم. اما این همه ماجرا نیست؛ یعنی جغرافیای کرمان شرط اول بود اما آخر نبود. مهاجرت انسانی‌ترین ویژگی انسان است. گونه‌ی بشر یک موجود کوچ‌رو است. تمام تاریخ بشر را که بخوانی یک نقطه عطف دارد: مهاجرت. مهاجرت هنوز هست، همیشه هست و خواهد بود.

 شما در کتاب جدیدتان سراغ روایتی در قالب سفرنامه رفتید که جزئیات جغرافیایی مکان‌ها را هم بیان می‌کند، این چقدر به زیست بوم شما مربوط است؟

قالب سفرنامه قالب ادبی رایجی در ادب و فرهنگ ماست از ناصرخسرو بگیر تا دیگران، این سال‌ها به واسطه افزایش سفرها و گردشگری خیلی‌ها تجربیات سفرهایشان را با هم به اشتراک می‌گذارند. پس یک نوع قالب مد روز هم هست و در عین حال قدیمی‌ست. از آن‌جایی که به نوآوری و تجربه‌های تازه و کشف و شهودهای شخصی در عرصه ادبیات علاقه دارم فکر کردم اگر بشود از این قالب در رمان استفاده کرد خوب می‌شود که به گمانم شد.

اگر کسی رمان شما را بخواند به لایه‌های پنهانی از داستان شما برمی‌خورد و این‌که با بیان آن‌ها به دنبال تلنگر زدن به مخاطب در موضوعات انسانی مثل اخلاق و … بودید، از این نگاه بگویید.

رمان نوعی چراغ و فانوس به زندگی تاباندن است، به بشر، به رفتار و انگیزه‌های پنهانش و به هر چیزی که بشریست؛ اخلاق هم یک چیز بشریست.

رمان و به طور کلی هنر، ساده کردن یک چیز پیچیده به اسم زندگی و بشر است. حالا بماند بعضی‌ها چنان می‌نویسند که بپیچانندت در هزار توی کلمه تا بگویند من چقدر بلدم! و البته که هیچ‌کس جز خودشان کیف نمی‌کند.

رگه‌های طنز و طنازی در داستان شما وجود دارد چرا از زبان طنز استفاده کردید؟

سوژه بسیار تلخ بود. پر از تلخی، سیاهی، رنج، اشک، خون و ترس. این‌همه  خیلی سیاه است و شاید بی‌رحمانه و شاید هم تکراری بود که بخواهم در یک کار رئال یا ناتورال بگویم؛ دیدم این‌کار باید طنز باشد تا بشود یک‌جوری تاب این‌همه تلخی را بیاورد که کمر کاغذ خم نشود از رنجی که ما می‌کشیم.

شما در رونمایی اثرتان از ممیزی‌ها گله کردید، ممیزی چقدر در کارهای شما وجود داشته است؟

اولین کارم قرار بود سال ۸۷ چاپ شود. گفتند سیاه نمایی است و خط کشیدند روش. در این سال‌ها به عناوین مختلف با چند کتابم اینگونه برخورد شد و هربار خواستم روحیه بگیرم زدند توی ذوقم. مگر یک آدم چقدر می‌تواند بنویسد؟ چقدر پوست کلفت باشی که هی بنویسی و هی بگویند بد است؟

یک چیز مشخص و دقیقی هم نیست. سلیقه است. از این ممیز تا آن یکی، یک کشور به گشادی روسیه اختلاف سلیقه است. در سینما، شعر، موسیقی و چه و چه این‌قدر تنگ نظری نیست. تازه در رمان خارجی هم  فضا بازتر است.

نوشتن در وقت سانسور مثل شنا کردن با زره در دریای طوفانیست. به همان سختی و شاید کمی هم سخت تر چون نوشتن کاری‌ست به شدت انگیزشی و وقتی این‌همه فضا را بد و تنگ ببینی فکر می‌کنی خب که چی؟ پولی که در آن نیست. ارزش اجتماعی و پز و چیزی هم که ندارد چرا خودم را روانی کنم؟ می‌روم نقد می‌نویسم راحت‌تر هم هست.

جناب ذوالعلی با این همه از مسیری که در داستان نویسی طی کردید راضی هستید؟ شما شروع خوبی داشتید و رمان اولتان جایزه گرفت و الان چهارمین اثرتان را منتشر کرده‌اید.

طی ۱۳ سال، از ۸۷ تا الان حدود هشت، ۹ رمان نوشتم و حدود ۱۲ مجموعه داستان کوتاه. بدک نیست و از مسیری که رفتم راضی هستم اما خوشنود نیستم. می‌شد پربارتر باشد اگر اجازه می‌دادند. سنگ انداختند.

شرایط حال حاضر داستان نویسی کرمان را چگونه می‌بینید؟

داستان کرمان خیلی خوب است و خیلی‌ها در کشور جدی‌اش می‌گیرند و برایش احترام قائل هستند. هوشنگ مرادی موفق‌ترین داستان نویس ایرانی‌است، با هر معیاری که  فکرش را بکنید، خیلی موفق‌تر از آن غول‌هایی که اسمشان همه جا هست ولی هوشنگ خان کرمانی‌ست و منم منم نمی‌کند. نسل بعدی هم خوب هستند. خیلی‌ها…

 با این اوصاف آیا داستان نویسی کرمان در کشور جایگاهی دارد؟

داستان کوتاه ایران در سطح اول دنیاست، بدون اغراق می‌گویم. داستان‌هایی که از بچه‌های ایران می‌خوانم چیزی کم از کارهای غول‌های آن طرف دنیا ندارند و ما دراین زمینه خیلی خوبیم و در این مورد بچه‌های کرمان کارهای‌شان در سطح اول کشور است. سطح کار داستان کرمان چه در رمان و چه داستان کوتاه کاملا قابل احترام و وزین و موجه است و می‌شود گفت روی ما حساب باز می‌کنند؛ از خیلی‌ها در سطح کشور شنیده‌ام که از داستان، قلم و نگاه داستانی کرمانی‌ها تعریف کرده‌اند و ما را به چشم یک سرزمین مستعد و هم اکنون بارور حساب می‌کنند. البته این کرمانی که می‌گویم منظور شهر کرمان به تنهایی نیست، کل استان را می‌گویم.

به عنوان یک نویسنده چه مشکلاتی سر راه شما وجود دارد؟

مشکل اصلی نظام بروکراتیک است که اگر سنگ نیندازد، خیلی چیزها حل می‌شودو مشکلات دیگر را می‌توانیم حل کنیم. می‌توانیم مردم را به خواندن راغب کنیم اگر جالب‌تر و بهتر بنویسیم ولی نمی‌توانیم سانسور و سایه بلند ترس بر قلم را نادیده  بگیریم.

 دوران کرونا چه لطمه‌ای به شما به عنوان یک نویسنده زد؟

کرونا به خیلی‌ها لطمه زد .اما خوبی‌های خودش را هم داشت؛ این‌که بنشینیم و بگوییم کرونا آمد و همه چیز را به هم ریخت که فایده ندارد. باید بلند شویم و مرد و مردانه یک کاریبکنیم. حالا شاید طاعون بیاید یا شهاب سنگ سقوط کند نمی‌شود که زندگی نکرد، می‌شود؟

انتهای پیام




هربار خواستم روحیه بگیرم، زدند توی ذوقم/ در کشور، داستان کرمان را جدی می‌گیرند

منبع:ایـسنا
? هربار خواستم روحیه بگیرم، زدند توی ذوقم/ در کشور، داستان کرمان را جدی می‌گیرند