نگاهی به زندگی هنری مهدی محبی کرمانی

فت فتو ـ سیدحمید میرحسینی*:«مدت‌ها بود می‌خواستم دربارة جناب محبی عزیز مطلبی بنویسم،که ما دوستان او را عمو خطاب می‌کنیم. ایشان در رشتة اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شده‌ و بازنشسته شرکت ملی صنایع مس ایران می‌باشند و از پیشکسوتان شعر و داستان،‌ روزنامه‌نگاری،محقق و پژوهشگر در حوزة مطالعات شهری و توسعه در حوزۀ تاریخ […]

فت فتو ـ سیدحمید میرحسینی*:«مدت‌ها بود می‌خواستم دربارة جناب محبی عزیز مطلبی بنویسم،که ما دوستان او را عمو خطاب می‌کنیم. ایشان در رشتة اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شده‌ و بازنشسته شرکت ملی صنایع مس ایران می‌باشند و از پیشکسوتان شعر و داستان،‌ روزنامه‌نگاری،محقق و پژوهشگر در حوزة مطالعات شهری و توسعه در حوزۀ تاریخ معدن‌کاری و به ویژه مس است.

 استاد مرحوم باستانی پاریزی در زمان حیات خویش،عنوان «مس‌کار طلاکردار» را به ایشان داد. کلامش طنز خاصی دارد و مخصوصا در نوشته‌هایش این موضوع را می‌توان به عینه احساس کرد. کلام صریحی دارد و مثل دوربین یک مستندساز با قلم خود به جهان فرهنگ عامه می‌رود و روایات روزگار امروز را از سینة تاریخ،مثل یک جراح زبردست بیرون می‌کشد و با قلم زیبایش به رشته تحریر در می‌آورد.

او از دانش ژرفی برخوردار است که می‌تواند ساعت‌ها دربارة موضوعات مختلف بحث کند و تو به عنوان شنونده از آن لذت خواهی برد و حتما ساعت‌ها با او بودن را فراموش خواهی کرد. با نسل‌های بعد از خود رفاقت عجیبی دارد،و پدرانه با آن‌ها همراه می‌شود.

استاد محبی چندین کتاب مجموعه داستان و شعر دارد. به تعبیر او شعر یک وحی است و شاعر پیام‌آور آن،شعر یک حس یا یک پیام است. شعر مثل زخمه‌ای است بر یک حس. مثل زخمه‌ای است بر یک زخم. شعر چیزی شبیه یک زخم است.

ایشان داستان طنز جذابی دارد به نام کُت زوک (سوراخ لوله‌های سفالی) که عنوان یک مجموعه داستان طنز در حوزه فرهنگ و ادبیات فولکلور است. این مجموعه که از سوی «نشر نون» منتشر شده،ده داستان کوتاه طنز را در برمی‌گیرد. محبی برای این کتاب نامزد پنجمین دورة جایزة گام اول و نامزد جایزه کتاب فصل شد. بخشی از  داستان «کت زوک» را در اینجا به اشتراک می‌گذارم:«کَل اسدالله تازه زغال‌های ته مانده منقل را به خُل می‌کرد. ( آتش را زیر خاکستر پنهان می‌کرد) که صاحب جان رسید:

ـ کَل اسدالله.. کل اسدالله دستم به دومنت. کُتِ زوکِ  خزونه (حمام) گرفته،آبا داغ شدن،آتش؛ زنکا (زن‌ها،به کسر اول و دوم،بر وزن ربه‌کا) می‌خوان جونشونه ور آب بکشن،بشورن،بیان به در ( بیرون) ،نمی‌تونن الانم اذان می‌گن،مردکا( مردها) می‌ریزن تو حموم،رسوایی می‌شه،وَخی( بلند شو) یه فکری بکن. تو رو دونی خدا،وَخی» .

محبی درباره این داستان‌ها می‌گوید:«قصه‌های کتاب کت زوک به نوعی با ماجرا يا واقعه‌ای در زندگی‌ام مرتبط بوده است». می‌توان دربارۀ این مجموعه اینگونه گفت که این داستان‌ها باورهای فولكلور مردم است كه با رگه‌هايي طنزآميز خلق شده‌اند. توجه به وجوه فرهنگی،اجتماعی و سياسی در اغلب اين قصه‌ها كه زبانی بومی و قالبی مدرن دارند،بخشي از دغدغه‌های نويسندة اين كتاب بوده است و به نظرم جایش در مدیوم سینما بسیار خالی‌ست.

در روزگاری که مردم نیاز به دیدن فرهنگ و تاریخ خود از این زاویة بسیار مهم در رسانه‌های تصویری خود دارند،اگر نگاهی به آثار داستانی ایشان بیندازیم خیلی از جنس دراماتیک و نمایشی هستند. انگار سکانسی از یک فیلم را با دکوپاژی خاص پلان به پلان در ذهن خود به راحتی می‌توانیم ترسیم کنیم و تعجب می‌‌کنم که چرا هیچکدام تا به امروز به فیلم داستانی تبدیل نشده‌اند؟ مثلا در کتاب «آهوانی» داستان‌ها به‌ هم تنیده است بی‌آنکه خواننده را فریب دهد،او را درگیر گره افکنی‌ها،بحران‌ها،بیم و امیدها،انتظار و لذت کشف می‌کند. این اگر ادبیات نمایشی در یک اثر سینمایی نیست،پس چه می‌تواند باشد؟

تعلیق مهم‌ترین شگرد محبی در بیش‌تر داستان‌های این مجموعه است. ایشان اگر کارگردان می‌شد قصه را به سمت جنون مخاطب به درستی پیش می‌برد. صفورا داستانی است که شخصیت آن در تعلیق یا به قول همان غربی‌ها پر از سوسپنس است. او حضور عینی ندارد،اما در فضای ارتباطی آدم‌های محل حاضر است،و این قصه تا سمت سوررئالیسم پیش می‌رود. زبان استاد محبی بسیار شیواست،در بعضی از داستان‌هایش چنان به روایت یک داستان نزدیک می‌شود،که گویی او از نزدیک شاهدش بوده است،انگار بر تاریخ کرمان با زبان شیرین‌اش ما را همسفر خود می‌سازد،تا جایی که ایشان بر این باور است که وقتش رسیده داستان‌نویسان استان به کمک گردشگری استان بیایند. اما چطوری؟ با نوشتن قصه‌ها و داستان‌هایی که بناهای تاریخی و باستانی استان دارند. او ردّپای «عشق» و «خون» را به‌عنوان بن‌مایه‌های اصلی داستان،در همه‌جای تاریخ این سرزمین می‌بیند و می‌خواهد تا با تلفیق این عناصر داستانی و تاریخ،ذهن و دل بازدیدکنندگان و گردشگران را با فرهنگ‌مان پیوند دهیم. محبی نمی‌تواند بپذیرد که عشق آن پسر چوپان به آن دخترِ پادشاه ستمگر که در قلعه‌ دختر شهر کرمان زندانی شد آنقدر قدرت نداشته باشد،تا یک داستان‌نویس را به تخیل و به نوشتن وا ندارد.

فراتر از آن،محبی‌ این پرسش را مطرح می‌کند:«یعنی در بین کاروانیانی که طی هزاران سال از دل لوت می‌گذشتند یک دختر یا یک پسر عاشق فراق‌‌دیده نبود که داستانش را بسراییم؟» او به نکته‌ای اشاره می‌کند. که هالیود سال‌هاست از آن برای نشان دادن فرهنگ و تاریخ آمریکایی حتی به دروغ،به خوبی از آن استفاده می‌کند. او به عنوان نویسنده تلاش دارد این فرهنگ را به اصحاب فرهنگی و هنری سرزمین مادری‌اش به درستی گوشزد کند.

کتاب «آل» ده داستان جذاب دارد و به قصه‌هایی می‌پردازد که از نزدیک قابل لمس است. مثلا در یکی از داستان‌های کوتاه این کتاب به نام «بچه دزد» می‌خوانیم:«یک‌ هویی چُو افتاد،بچه دزد آمده و مردم هم کارهایشان را گذاشتند کنار و چسبیدند به بچه‌هایشان،وحشت پیچیده بود توی شهر و سرمای زمستان فراموش شده بود. هر شب یکی از بچه‌های شهر ربوده می‌شد. به ترتیب از هر محله،هر شب یکی. مردها به چاره‌جویی نشستند و بعد توی هر محله تفنگ‌چی گذاشتند. باغ‌ها را محاصره کردند و… بچه دزدی ادامه یافت. پاسبان‌ها هم آمدند،شهر قرق شد… و باز هم هر شب از هر محله یک بچه می‌رفت. شب جمعه که شد بچة علی پاسبان را هم بردند. حالا شهر داشت منفجر می‌شد. دو هفته هر شب،هر شب یک بچه،چهارده تا. کلانتری پر از آدم‌های بد سابقه و شرور بود. مردم تازه می‌فهمیدند کار،کار آدم نیست. با این حال هر شب که یک بچه لو می‌رفت،فردایش هم دو سه نفر از اوباش شهر به کلانتری کشیده می‌شدند».

نثر بسیار سلیس،توانمند و با لحن و بوی کاملا کرمانی از شاخصه‌های منحصر به‌ فرد محبی کرمانی است و پس‌زمینۀ خیلی از دیالوگ‌هایش این فرهنگ مشهود است:«چه‌طور می‌تواند خیک ترا پر کند! نمی‌تواند چهارتا انگشتش را تکان دهد؟ آدم فلج همه‌جایش فلج می‌شود». و این شاخصه نوشتاری،ایشان را نسبت به نویسندگان دیگر متمایز و تا حدی خاص کرده است. با خواندن همگی آثار محبی می‌توان فهمید که او عاشق دیار و سرزمین‌اش است و با این سبک نوشتار،ادای دینی نسبت به این تفکر ارزشمند خود و ادبیات داستانی شهرش کرمان دارد. سه كتاب مجموعه شعر با نام‌های صبح نارنجستان و سرود سرد گلايه و زخمه‌ای بر زخم آخر از آثار ایشان در زمينة شعر به انتشار رسیده است. در پایان این مطلب،شعری از کتاب آخر زخمه‌ای بر زخم آخر را که اخیرا توسط نشر مِسین منتشر شده در اینجا می‌آورم:

ابر تنهاییِ دستان مرا دید و گریست

و زمین،کز عطش آب لبانش می‌سوخت

آرزو کرد که مردم همه تنها باشند/الف

*مستندساز




نگاهی به زندگی هنری مهدی محبی کرمانی

منبع:خبر کرمان
?

نگاهی به زندگی هنری مهدی محبی کرمانی

:اخبار استان کرمانفرهنگ