بازعلی شمسالدینی جانباز ۷۰ درصد که در عملیات آزادسازی مهران دچار ضایعه قطع نخاع شده بود در شامگاه شهادت امیرمژمنان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
به گزارش گروه فرهنگ و شهادت پایگاه خبری تحلیلی «نذیر کرمان» روز گذشته باز علی شمس الدینی جانباز هفتاددرصد بعد از تحمل چهل ساعت مرارت و سختیهای جانبازی قطعنخاعی به همرزمان شهیدش پیوست. وی ۶ فرزند است که شامل سه دختر و سه پسر است. بخشی از زندگینامه این جانباز سرافراز که از زبان خود وی در کتابی بهنام «انتظار پرواز» چاپ شده است، را مرور میکنیم؛ زمانی که جنگ علیه نظام مقدس اسلامی به وسیله استکبار شروع شد، با اولین پیام امامراحل که «هر کس میتواند سلاح بردارد و به جبههها بشتابد و اینکه جوانان جبههها را پر کنند»، من هم به عنوان یک تکلیف از سال ۱۳۶۱ به سپاه مراجعه کردم. آن موقع پذیرفتن عضو در سپاه از بین بچههای عشایر به سادگی انجام میشد و من قبل از حضور در جبهه به عضویت سپاه درآمدم. شش ماه دوره آموزشی را طی کردم و با انواع فنون نظامی، آموزش سلاح و تاکتیک آشنا شدم، پس از پایان آموزش مدتی را در کارهای اجرایی انجام وظیفه کردم و در اوایل سال ۱۳۶۳ بهعنوان سپاهی عازم منطقه جنگی شدم، در قرارگاه لشکر ثارالله در یکی از گردانها ابتدا با سمت فرمانده دسته، سپس باعنوان فرمانده گروهان انتخاب شدم و در عملیات کربلای یک که برای آزادسازی مهران بود، شرکت کردم، این عملیات در تیرماه سال ۱۳۶۳آغاز شد و بنده در همین عملیات نیز به درجه جانبازی رسیدم و قطع نخاع شدم. سه ماه در بیمارستان آیتالله کاشانی اصفهان بودم، زخم بستر شدید گرفتم، تمام پشتم پوسیده و سیاه شده بود، دکتر گفت: تا ۶ ماه باید بهروی سینه بخوابی، بعد از سه ماه به بیمارستان آیتالله کاشانی کرمان اعزام شدم. دو ماه در آسایشگاه کرمان بودم و نتوانستم از دردی که داشتم به خانه بروم، ناراحت نبودم، فقط از این ناراحت شدم که از راه رفتن افتادم و نمیتوانستم به نمازم و خودم برسم یا دوباره عازم جبهه شوم. از آن روز که سالها میگذرد و من همرزمانم همیشه در فکر و ذهنم هستند، خواب آنها را میبینم و بعضی وقتها هم خودم را در لباس پاسداری در خواب میبینم. جمیله شمسالدینی درباره همسر جانبازش نیز به فارس گفته بود؛ زمانی که همسرم، جانباز شد، ما در روستای گنجان بودیم، پنجتا بچه داشتم و آخری را هم باردار بودم، در زمان جنگ همه مردهای روستای گنجان به جبهه میرفتند، من هم به همسرم همیشه میگفتم، همه رفتهاند جبهه، تو هم باید بروی، اگر اینجا بمانی، زشت است، شوهرم هم علاقه داشت به جبهه برود. همسرم در جبهه بود که دستش ترکش خورد و برگشت، یکبار به من گفت: برگردم جبهه یا اینجا بمانم، گفتم: اگر اینجا بمانی، ممکن است، تصادف کنی و از دنیا بروی، بعد من حسرت میخورم که ای کاش در جبهه شهید شده بودی، همسرم گفت: شوخی کردم، میخواهم به جبهه بروم. این همسر جانباز گفت: جانبازی همسرم هم سخت بود و هم خوب، خوب بود زیرا او در راه خدا برای دفاع از ناموس و میهن مجروح شده بود و سخت بود زیرا تیمار کردن بیمار سخت است. بازعلی حتی بعد از قطع نخاعی دست از فعالیت بر نمیداشت و حضور در مسابقه فرهنگی ورزشی یک روزه، که تعداد ۱۹ نفر از جانبازان قطع نخاع استان کرمان با یکدیگر به رقابت پرداختند، بود که در پایان، بازعلی شمسالدینی_علی نوتی زهی و غلامرضا صادقی مقامهای اول تا سوم را به دست آوردند. ابراهیم سعادتفرد یکی از همرزمان شهید بازعلی شمسالدینی نیز در خصوص وی عنوان کرد: بازعلی واقعا انسان مظلوم و شایستهای بود و تمام دغدغهاش انقلاب و ولایت فقیه بود درحالیکه درد بسیار داشت، اما گلایه نمیکرد و نسبت به مال دنیا هیچ وابستگی نداشت. برادر شهید شمسالدینی نیز گفت: ما ۶ برادر بودیم که بازعلی بین همه برادرانم نگین اخلاق بود و حرف اول را از لحاظ معرفتی میزد و شخصیتی مردمی داشت که او را از ما متمایز میکرد. وی عنوان کرد: بازعلی همیشه میگفت؛ خداوند به من این توفیق و اراده را داده است که روی تخت رنج بکشم و همین تحمل درد و سختی مداوم بهمن یادآوری کند که این انقلاب با چه سختیهایی بهدست آمده است. بازعلی شمسالدینی جانباز ۷۰ درصد بعد از اینکه در سال ۶۳ در عملیات آزادسازی مهران مجروح شد و به خانه برگشت، تنها مرد روستای گنجان شهرستان رابر بود، زیرا تمام مردان این روستا در جبهه حضور داشتند و امروز نیز با شهادتش پلاک هزار و هشتادو هشت را به گردن آویخت. شایان ذکر است؛ عکسها آرشیوی و از پایگاه خبری نوید شاهد و خبرگذاری فارس هستند انتهای خبر/ طهماسبی