بچهها توی کوچه بازی میکردند، همان کوچهای که ۳۶ خانواده شهید در آنجا زندگی میکردند، فوزیه خانم رفت به دخترهایش سر بزند، دو مرد غریبه کلاهدار در کوچه بودند، یکی از مردها روی سر بچههای شهدا دست میکشید و شکلات به دستشان میداد، فوزیه خانم پرسید، شما کی هستید؟. مرد گفت: من نوکرتان «حاج قاسم» […]