من عاشق و مدیون کرمان هستم | اخبار فرهنگی کرمان

  فردای کرمان – رحیم بنی‌اسد آزاد:ماه گذشته مظفر طاهری از عکاسی کرمان خداحافظی کرد. خبرش را که شنیدم تعجب کردم،با آن همه شور و هیجان برای عکاسی چرا باید خداحافظی کند؟ داستان را که فهمیدم،تمام شور و هیجان با آن شوق چشمانش هنگام عکاسی یادم آمد. شوری که در خاطر کسانی که عکاس نیستند […]

 

فردای کرمان – رحیم بنی‌اسد آزاد:ماه گذشته مظفر طاهری از عکاسی کرمان خداحافظی کرد. خبرش را که شنیدم تعجب کردم،با آن همه شور و هیجان برای عکاسی چرا باید خداحافظی کند؟ داستان را که فهمیدم،تمام شور و هیجان با آن شوق چشمانش هنگام عکاسی یادم آمد. شوری که در خاطر کسانی که عکاس نیستند و هیچ عکاسی را نمی‌شناسند مانده و می‌ماند و این را به چشم در اطرافیانم دیدم و همین خصوصیت او را خاص کرده است. خواستم از زبان خودش بشنوم که چه شد؟ گلایه‌ها و حرف‌هایش را که جنس ادعا داشت را گوش دادم،چیزی که به قول خودش اولین بار و به عمد می‌گفت تا همه بدانند که او چه کرده است. در خلال گفت وگو فهمیدم پنجاه سال است که عکاسی می‌کند و سال آینده جشن پنجاهمین سال عکاسی‌اش است. اما او طاهری همیشگی نبود و انگار می‌خواست به پهنای تمام این پنجاه سال فریاد بزند که من عکاسم،عکاسباشی‌ام.

در ادامه گفت‌وگوی من را با او می‌خوانید.

چی شد که مظفر طاهری که همیشه برای عکاسی آماده و همه جا حاضر است از عکاسی کرمان خداحافظی کرد چه اتفاقی افتاد که به اینجا رسید؟

من الان سیزده سال است از کرمان رفتم؛ مطمنا ظرف این سیزده سال خیلی‌ها عکاس شدند و اینها مطمنا شاید شناختی از من نداشته باشند من از قدیم اصلا اهل ادعا و منم منم کردن نبودم،یعنی حتی همه میدانند روی لفط استاد من چقدر حساسم و اصلا دوست ندارم با این لفظ صدایم کنند،چون همیشه میگویم زمانی که من این لفظ را باور کنم زمان خاتمة کار من است،به همین خاطر من هیچ وقت منم نکردم ولی امشب که داریم باهم صحبت می‌کنیم،میخواهم منم بکنم و آنهایی که نمی‌دانند بدانند.

 من چندتا از کارایی که برای اولین دفعه در کرمان انجام دادم میگویم که بدانند در چه سال‌هایی که شاید خیلی از عکاس‌هایی که الان  عکاس شدند و من با احترام راجع به آنها صحبت میکنم هنوز به دنیا نیامده بودند من این کارها را انجام دادم.

هفته آینده که سال ۱۴۰۴ شروع می شود،دقیقا پنجاه سال از شروع عکاسی من می‌گذرد،یعنی من دقیقا فروردین سال ۵۴  شروع کردم به عکاسی و شروع کردن به عکاسی من فرق دارد با آن‌که بگویم من دوربین دست گرفتم. زمانی که دوربین دست گرفتم همان لحظه شروع به عکاسی بیرون از خانه کردم. به این خاطر میگویم ۵۰ سال،یعنی من اولین عکس‌هایی که گرفتم مثلا بیمارستان نوریه و مسجد جامع بود. از سال پنجاه و شش عکاسی آماتور را شروع کردم که حرفه‌ای‌تر شدم.

من از سال پنجاه ‌و هشت عکاسی را به شکل حرفه‌ای شروع کردم؛ یعنی زمانی که بیست و‌یک ساله بودم از عکاسی به شکل حرفه‌ای،به معنای پول در آوردن در آمد داشتم و اول هم عکاس روزنامه اطلاعات بودم و بعد عکاس آزاد شدم. سال ۶۸ بعد از ده سال عکاسی حاصل ده سال کارم را در موزه صنعتی به نمایش گذاشتم که این اولین نمایشگاه انفرادی عکس کرمان بود با صد عکس؛ تا آن موقع کسی نمایشگاه انفرادی نگذاشته بود و داستان هم داشت که من به چه سختی گذاشتم.

دو سال قبل از این در جشنواره سینما جوان در کرمان در بخش ویژة آن برگزیده شدم،سال شصت و شش من توانستم در بخش حرفه‌ای سینما جوان در جشنوارة سراسری عکس بدهم.

زمانی که در بخش حرفه‌ای در تهران عکس دادم خیلی از کسانی که الان جزو عکاسان درجه یک ایران هستند،در بخش جوان شرکت کرده بودند،از جمله مسعود زنده روح.

 دو دوره در بخش حرفه‌ای سینما جوان استانی برگزیده بودم. در جشنواره‌ بین‌المللی عکس کودک و نوجوان شرکت کردم؛ در اولین دوره‌ نمایشگاه بین‌المللی دوسالانه‌ عکس ایران که سال ۱۳۷۳ بود یکی از عکس‌هایم در بخش خلاق برگزیده شد. دو سال قبلش در نمایشگاه بزرگ عکاسی مرکز توسعه صادرات ایران لوح سیمین و دیپلم افتخار و تقدیر گرفتم. بعد از این در نمایشگاه‌های مختلف شرکت کردم و جایزه‌های مختلفی گرفتم. در دومین دوره‌ جشنواره هنرهای تجسمی فجر که بین‌المللی بود توانستم توبای زرین و دیپلم افتخار بگیرم و بعد از آن همان سال یکی از عکس‌هایم در موزه هنرهای معاصر تهران،  بخش اساتید هنر به نمایش درآمد.

بعد در نمایشگاه‌های جمعی مختلفی شرکت کردم  و در پنج نمایشگاه‌ سالگرد افتتاح خانه عکاسان ایران شرکت داشتم. در چهار دوره جشن تصویر سال عکس‌هایم انتخاب شد که نمی‌دانم امسال عکس از کرمان انتخاب شد یا نشد. در دو دوره نمایشگاه هنرمندان عضو موسسه‌ هنرمندان پیشکسوت عکس داشتم. از سال ۷۸ پانزده  سال در دانشگاه کرمان تدریس کردم.

 بعد آمدم تهران و چند سال در دانشگاه بین‌المللی قزوین تدریس کردم. بعد در دانشگاه بین‌المللی سوره چون درجه یک هنری گرفته‌بودم و معادل دکترا بود به عنوان استادیار یعنی معادل استادیار توانستم تدریس کنم. من من دارم می‌کنم این من را مخصوصا دارم میگویم چون نزدیک پنجاه سال هیچ وقت من نگفتم. چون حس می‌کنم هرآن کس که از دیده رود،از دل هم می‌رود!

یکی از مهم‌ترین چیزایی که دارم جدا از این‌که عضو اصلی انجمن عکاسان ایران هستم،عضو اصلی انجمن عکاسان میراث فرهنگی هم هستم. عضو همین موسسه هنرمندان پیشکسوت هستم،عضو دائم موسسه اعتباری هنر با نشان درجه یک هستم. عضو سازمان بین‌المللی عکاسان آزاد آمریکا از سال ۱۹۹۰ یعنی ۱۳۶۸ به عنوان عضو دائم هستم که الان به عنوان عضو پروفشنال این انجمن هستم. به بقیه چیزها دیگر کار ندارم،من با یک چنین سابقه‌ای آمدم و احساس می‌کردم که یک دینی به کرمان دارم. در هر حال بیشتر این‌ها در کرمان اتفاق افتاده بود و من عاشق کرمان هستم و دین به کرمان دارم.

در سال ۱۳۹۳ خواستم یک  ورک‌شاپ در کرمان بگذارم با عنوان ۱۲۳ روز با مظفرخان عکاسباشی؛ که به خاطر یک سری مسایلی که پیش آمد،نتوانستم این ورک‌شاپ را بگذارم و به حالت قهر از کرمان رفتم و در تهران فعالیت‌ام را شروع کردم و این یک چیزی روی دلم بود که چرا برگزار نشد.

اصلا نمی‌خواهم زیاد درباره‌اش صحبت کنم،در بخشی شاید مقصر من بودم،می‌گفتم کاش هرجوری که بود آن ورک‌شاپ را برگزار کرده بودم. به خاطر این‌که بعد از ده سال می‌بینم که متاسفانه ما در سطح کشور عکاس جوان شناخته شده‌ای نداریم که کار بکند. عکاسی که من بگویم این ده سال آمده کار کرده و الان در سطح ملی شناخته شده است و در نمایشگاه‌های مختلف شرکت می‌کند.

حداقل من در جریانش نیستم،این برایم خیلی ناراحت‌کننده بود و دلم می‌خواست که همیشه یک کاری بکنم. سال آینده پنجاهمین سال شروع عکاسی من است و تصمیم داشتم سال آینده را بگذارم برای کرمان؛ از فروردین که شروع می‌شود با گذاشتن نمایشگاه و ارتباطی که با بچه‌ها برقرار می‌کنم حرکتی در کرمان مخصوصا برای جوان‌ها انجام دهم. بیشتر قصدم جوان‌ها بود که بیایم به آن‌ها بگویم که عکاسی فقط کرمان نیست،باید از کرمان جدا شوند،باید عکس‌های دیگر را ببینند،

می‌خواستم بیاییم سدی که بین کرمان و بقیة جاهای ایران بخصوص پایتخت هست را بشکنیم.  قصدم قطعی بود و حتی داشتم آرشیوم را آماده می‌کردم که نمایشگاه بگذارم،جایش هم مشخص بود،بعد از آن  جلسه که این اتفاق افتاد بگذارید بگویم چه شد.

 در نهمین جشنواره‌ هفته فیلم‌و عکس سینمای جوان بود،بهترین جایی بود که می‌توانستم جوان‌ها را بسنجم و ببینم در چه مقطعی هستند و بیشتر به خاطر آن‌ها از تهران با هزینه خودم آمدم. به عنوان مهمان نیامدم،البته آقای میرحبیبی لطف کرده و دعوت کرده بود،ولی می‌توانستم نیایم. اما به عنوان مظفر طاهری آمدم،طبق معمول برای ثبت اتفاقات دوربین همراهم بود. گفتم بیایم نشان بدهم که آقای میرحبیبی چه کار کرده و نشان دادن یک فعالیت غیر از عکس چیزی نیست. من هم به هر نحوی بود دو عکس گرفتم که در راهرو بود و یکی هم بیرون از فضا؛ ولی خیلی دلم می‌خواست جوان‌ها را جمع کنم،شاید هم اشتباه می‌کردم. در سرآغاز کاری که می‌خواهم سال آینده بکنم بگویم از اینجا شروع کردم و شروع اتفاقی که قرار بود انجام بدهم. این را هم می‌دانستم که خیلی از جوان‌ها مرا نمی‌شناسند.

حتی ممکن است اسم من به گوش آن‌ها نخورده باشد. دلیلی ندارد که توقع داشته باشم مرا بشناسند. این چیز عجیبی نبود و ناراحتیم به این خاطر نبود،بلکه به این خاطر بود که دو دوربین دستم بود،و به عنوان یک عکاس آنجا بودم. من از این ناراحتم،نه به عنوان مظفرطاهری. از این ناراحت بودم که من مظفر طاهری عکاس ۶۶ ساله‌ از یک تعداد جوانی که حالا ادعا عکاسی داشتند می‌خواستم دو قدم جلو بیایند تا از آن‌ها عکس بگیرم. آقای میرحبیبی با کیارنگ علایی جلسه داشتند،

من گفتم بیا عکس بگیریم و ایشان مهمانش را رها کرد و این مسیر را بالا آمد،ولی  من هرچه از بچه‌ها خواستم هیچ کدام نیامدند،یعنی از بغل دیوار جلو نیامدند،و فقط مرا نگاه کردند. من در دلم گفتم که می‌خواهم برای این‌هاکار کنم!؟ اینها الان حاضر نیستند از بغل دیوار یک قدم بیایند جلو؛ چطوری می‌خواهم بیایم یک سال تمام وقت بذارم که مثلا فرض کن عکاسی جوان کرمان را بالا ببرم. اینهاکه هنوز هیچی نشده کلی ادعا دارند. وای بر زمانی که یک قدم جلو بروند. من ناراحتیم از این بود. گفتم خدایا من برای چه کسی می‌خواهم خودکشی کنم. می‌خواستم انگیزه بدهم به بچه‌ها و شوک وارد کنم،بگویم بچه‌هایی که درکرمان هستید و دارید کار می‌کنید به کرمان نچسبید! ببینید در سطح کشور در چه سطحی هستید،عکس‌هایتان را بفرستید برای نمایشگاه‌های پایتخت. الان ببینید چند نفر از عکاس‌های کرمان در جشن تصویر سال امسال حضور دارند؟! چندعضو انجمن عکاسان داریم؟! چند عضو انجمن عکاسان میراث فرهنگی داریم که می‌دانم حتی یک نفر نداریم. چندگواهینامه درجه یک داریم! فقط مسعود زنده‌روح و من هستیم. نمی‌دانم اینها می‌خواهند در آینده چه کار کنند؟ اگر که میخواهند مقطعی باشند و مثل خیلی از هنرمندان که در زمینه‌های مختلف آمدند و رفتند و هیچ اسمی از آنها نیست خب باشند،اگر نه کارهایشان را با دیگران مقایسه کنند. این نباشد که اگر عکس آن‌ها رفت روی دیوار،خدا را بنده نباشند. احترام بگذارند به یک بزرگتری که درخواستی از آن‌ها می‌کند یک قدم بیایند جلوتر موقعی که یک قدم آمدند جلوتر می‌توانند چهارتا عکس بهتر ببینند. من البته الان یک خرده آتشم سرد شده،یعنی شاید خداحافظی قطعی قطعی قطعی که داشتم می‌کردم به آن سختی نباشد،ولی صد در صد خداحافظی با عکاسی کرمان است.

یعنی هنوز بر تصمیم‌تان هستید؟

صددرصد هستم. نه این‌که بگویم من کسی هستم،ولی حس می‌کنم الان بچه‌ها تا شناخت پیدا نکنند نمی‌شود. هر کسی‌که می‌خواهد بیاید در یک سطحی کار کند،باید حتما یک پله‌ای گذرانده باشد.

من سطح مبتدی که نمی‌توانم شروع کنم،مجبورم در حدی شروع کنم که بدانم بچه‌ها در آن سطح هستند. نمی‌خواهم سطح‌گذاری بکنم،اولین چیزی که بچه‌ها باید داشته باشند اخلاقیات است. در هنر اخلاقیات حرف اول را می‌زند، تا زمانی که پله اولی را رد نکرده باشیم پله دوم که هنر هست نمی‌توانیم بگذرانیم.

دیگر اینکه در جلسه‌ای که خداحافظی کردم یکی از عزیزانی که در آن جلسه بود،گفته بود این مظفر طاهری یک‌بار دیگر ده سال پیش هم خداحافظی کرد،دوباره بر می‌گردد. این برای من خیلی سنگین تمام شد.،برای اینکه نمی‌دانست که برگشت من چطوری بود. من را مسعود زنده‌روح کرمانی برگرداند.

 در دومین سالانه‌ عکس کرمان می‌خواست از من تقدیر کند،ولی من به آن‌ها گفتم اگر اسم من را صدا بزنند از جلسه بیرون می‌روم،من کارم با کرمان تمام است؛ اما در آن جلسه مسعود از من به عنوان یک عمر عکاسی برای کرمان تقدیر کرد و  لوح سپاس  به من داد و اعلام کرد سال بعد،سالانه عکس استانی را به اسم مظفر طاهری برگزار می‌کند. من با این شرمندگی می‌توانستم از آنجا بروم بیرون؛

من رفتم و لوح گرفتم. این شد که من برگشتم کرمان. سرم را نینداختم پایین برگردم کرمان؛ طی یک مراسم برگشتم. الان من احتیاج به مراسم ندارم،چون تصمیم را خودم گرفتم. یکی دیگر اینکه من الان وقتم را برای تهران تنظیم کردم. پنجاهمین سالم را می‌خواهم در تهران برگزار کنم.

 این نگاه شما به هنر نتیجة پنجاه سال عکاسی است که این‌گونه به هنر و هنرمند نگاه می‌کنید؟

من اولین نامه‌ای که از جایی برایم رسید روی آن نوشته بود هنرمند گرامی… باور نمی‌کنید دلم می‌خواست این را به همه نشان دهم و بگویم ببینید به من گفتند هنرمند… اینقدر لفظ هنرمند برایم ارزش داشت. فکر می‌کردم خیلی گنده شدم،اما رسیدم به جایی که بالاخره فهمیدم که هنر چه هست؛ هنرمند کیست و دیگر خجالت می‌کشیدم به من بگویند هنرمند؛ می‌گفتم چقدر مانده تا هنرمند شوم. تازه فهمیده بودم که هیچی نیستم و هنوزم فکر می‌کنم خیلی مانده،با وجود این‌که درجه یک هنری دارم و در حکم دکترای عکاسی است،ولی کمتر جایی گفتم که درجه یک هنری دارم. اگر بگویم،یعنی دیگر رسیدم به جایی که نمی‌توانم پیشرفت کنم. در حالی‌که هنوز باید پیشرفت کنم و یاد بگیرم. در دوره‌ دیجیتال و هوش مصنوعی من باید با این‌ها رقابت کنم که از دور خارج نشوم،و کسی که از دور خارج شود،یعنی نفس می‌کشد ولی فسیل شده است،خیلی از هنرمندان پیشکسوت متاسفانه این شکلی شدند.

شما گفتید من می‌خواستم برای جوان‌ها کار کنم؛ مگر عکاسی کرمان فقط این جوان‌ها هستند؟

فقط گفتم که از عکاسی کرمان خداحافظی می‌کنم. بزرگترها خودشان استاد هستند و احتیاجی به من ندارند.دیگر جلسات را شرکت نمی‌کنم. همین الان من با خیلی از جوان‌ها ارتباط دارم،من با اینها قهر نکردم با آن‌هایی که به من احتیاج دارند دربست در خدمت‌شان هستم،ولی جلساتی را که قرار باشد وقت بگذارم و کاری بکنم نمی‌کنم. من الان ۶۶ سال سنم است؛ دوره‌ اعظم زندگی‌ام را گذراندم،باید بنشینم آرشیوم را مرتب کنم. جدای از عکاسی در کار فیلم هم هستم و همین چند وقت پیش یکی از فیلم‌هایم در «خانه اردیبهشت اودلاجان»،در هفته فیلم مستندی که داشتند نمایش داده شد. من به قسمت خیلی اعتقاد دارم،حس می‌کنم الان زمانی رسیده که دیگر باید بنشینم کارهایم را بکنم و احساس می‌کنم یک باری از روی دوشم برداشته شد. احساس می‌کنم دینی که به مردم کرمان داشتم و می‌خواستم ادا کنم،اداکردم.

خودتان فکر می‌کنید دینتان را ادا کردید و راضی هستید؟

من دینی که به کرمان دارم هیچ‌وقت ادا نمی‌شود،هیچ وقت نمی‌توانم بگویم دینی که به کرمان دارم ادا کردم،بخاطر اینکه این‌قدر زیاد است نمی‌توانم ادا کنم. حتی عمرم ممکن است کفاف ندهد. زمانی که می‌خواهم کاری انجام دهم ولی مرا پس می‌زنند،آن موقع دیگر آدم احساس می‌کند می‌خواسته ولی نگذاشتند،نتوانسته یا قسمت نبوده،دیگران هستند و کار را انجام می‌دهند. ناراحتم. یک کشتی‌گیر و یا فوتبالیست هم بعد از خداحافظی ناراحت می‌شود،ولی می‌گویند در اوج رفتیم.

شما فکر می‌کنید در اوج خداحافظی کردید؟

من فکر می‌کنم در اوج خداحافظی کردم. چون که تمام چیزهایی که  آرزوی یه عکاس بوده به آن رسیده‌ام.

بعد از پنجاه سال عکاسی فکر می‌کنید به آن‌چه می‌خواستید رسیدید؟

من بعد از پنجاه سال فکر می‌کنم هر سال به آن چیزی‌که می‌خواستم رسیدم. سال اول که شروع کردم به آنچه می‌خواستم رسیدم. بعد دیدم نه هنوز ادامه دارد،الان بعد از پنجاه‌سال اگر فکر کنم رسیدم می‌بینم دوباره ادامه دارد. در حال حاضر،چیزی که می‌خواهم به آن برسم ارایه‌ی کارهایم است.

کارهایی که انجام دادید مربوط به کرمان است،بهتر نیست در خود کرمان ارایه شوند؟

فعلا تصمیم ندارم در کرمان ارایه بدهم،به خاطر اینکه مسئولیتی که برای خودم حس می‌کنم این است که کرمان را به جاهای دیگر معرفی کنم.

 مگر قرار نبود در کرمان ارایه شوند؟

قرار بود از فروردین شروع کنم،اما به خاطر اتفاقات،کرمان را حذف کردم و از ذهنم پاکش کردم. هیچ مشخص نیست چه اتفاقی می‌افتد. فعلا آن را کلا از ذهنم پاک کردم که ذهنم یک جا متمرکز باشد.

دیگر اینکه از سال نود و سه تا الان که ده سال می‌گذرد شما فکر کنید اگر من آن ورک‌شاپ ۱۲۳ روزه را گذاشته بودم،الان کرمان ما این چه شکلی بود؟ اگر سال ۷۴ با انجمن عکاسانی که راه انداختم و همکاری می‌شد الان جوعکاسی کرمان چطور بود؟ الان که خوشبختانه انجام نشده تا من بخواهم ادعایی بکنم.

این را هم بگویم بازخوردهایی که از این خداحافظی داشتم برایم خیلی ارزش داشت،از یک عده بازخوردهای خیلی خوبی داشتم که مرا خیلی دلگرم کرد،توقعاتی هم داشتم که متاسفانه چیزی که می‌خواستم نشد.

وقتی به پنجاه سال عکاسی و مسیر طی شده نگاه می‌کنید خودتان چه حسی دارید؟

فکر می‌کنم در عرض پنجاه سال هر کاری که در عکاسی می‌خواستم کردم. سعی کردم به بهترین وجهی هم انجامش بدهم. حالا چه پرتره و چه عکاسی هنری،در هردو من کم‌فروشی نکردم. سعی کردم آنچه در توانم است را انجام دهم و با توجه به اینکه همیشه اعتقاد دارم که هر چیزی که پیش می‌آید دست خود آدم نیست،یک نفر دیگر است که راه را جلو پای آدم می‌گذارد و آن راهی که پیش پای من گذاشته‌ شده،می‌بایست درست انجام بدهم. خوشبختانه خدا را شکر در طی پنجاه‌سال از نظر هنری هم کاری را می‌خواستم انجام دادم. از نظر خانوادگی هم شکر؛ خدا همه چیز بهم داده،از نظر دوستی به دوستان همیشه افتخار کردم،از هیچکس دل مکدر نیستم. حتی از این جوان‌ها هم دل مکدر نیستم. خودم به شخصه از هیچ کس کدورتی ندارم فکر می‌کنم کاری هم نکردم که کسی کدورتی از من داشته باشد.

* منبع:هفته‌نامه استقامت ش ۸۸۰

* عکس:محمد لطیف‌کار

ورزش و سفر

من عاشق و مدیون کرمان هستم

منبع:خبر کرمان
? من عاشق و مدیون کرمان هستم :اخبار استان کرمان – فرهنگ