مذاکره یا میدان نبرد؟ | اخبار سیاسی

مسقط میزبان مذاکراتی حساس میان ایران و آمریکا است. گفتگویی که لایه‌هایی از قدرت‌نمایی و تنش‌های پنهان را در خود جای داده است. به گزارش پایگاه خبری «نذیر کرمان»؛ ایران با خطوط قرمز روشن و تأکید بر رفع تحریم‌ها وارد میدان شده و آمریکا در حالی از صلح سخن می‌گوید که تحریم‌های تازه‌اش، پیام دوگانه‌ای […]

مسقط میزبان مذاکراتی حساس میان ایران و آمریکا است. گفتگویی که لایه‌هایی از قدرت‌نمایی و تنش‌های پنهان را در خود جای داده است.

به گزارش پایگاه خبری «نذیر کرمان»؛ ایران با خطوط قرمز روشن و تأکید بر رفع تحریم‌ها وارد میدان شده و آمریکا در حالی از صلح سخن می‌گوید که تحریم‌های تازه‌اش، پیام دوگانه‌ای را مخابره می‌کند. این مذاکرات، نه‌ تنها آزمونی برای دیپلماسی دو طرف، بلکه نقطه عطفی برای آینده منطقه خواهد بود. 

پرده اول: بازی غیرمستقیم در زمین عمان

مذاکرات مسقط، که قرار است بعد از ظهر شنبه (۲۳ فروردین ۱۴۰۴) با میانجی‌گری عمان آغاز شود، از همان ابتدا در هاله‌ای از ابهام و تناقض شکل گرفته است. ایران بر غیرمستقیم بودن گفتگو‌ها تأکید دارد و این انتخاب، بیش از آنکه یک ترجیح تکنیکی باشد، یک استراتژی سیاسی است.

غیرمستقیم بودن مذاکرات به ایران اجازه می‌دهد تا ضمن حفظ استقلال ظاهری در برابر آمریکا، از اهرم واسطه‌ها برای کنترل فضای گفتگو و کاهش فشار‌های احتمالی بهره ببرد. این رویکرد ریشه در تجربه مذاکرات پیشین، به‌ ویژه در جریان برجام دارد؛ جایی که ایران نشان داد می‌تواند با حفظ فاصله دیپلماتیک، امتیازات لازم را کسب کند. اما چرا ایران این‌بار هم بر غیرمستقیم بودن پافشاری می‌کند؟ پاسخ را باید در فضای بی‌اعتمادی عمیق میان دو طرف جستجو کرد.

از منظر تهران، مذاکره مستقیم می‌تواند به معنای پذیرش ضعف یا تسلیم در برابر فشار‌های آمریکا تلقی شود؛ چیزی که با منطق مقاومت و خوداتکایی در سیاست خارجی ایران هم‌خوانی ندارد.

در مقابل، آمریکا با تأکید بر جدیت مذاکرات و حتی طرح ادعای مذاکره مستقیم، سعی دارد این‌گونه القا کند که ایران ناچار به پذیرش گفتگوی رودررو شده است. این تناقض در روایت، نشان‌دهنده یک جنگ روانی پیش از ورود به اصل مذاکرات است؛ جایی که هر طرف می‌کوشد افکار عمومی داخلی و بین‌المللی را به نفع خود شکل دهد.

نکته قابل تأمل این جاست که عمان، به‌ عنوان میانجی، نقشی فراتر از یک میزبان بی‌طرف ایفا می‌کند. مسقط با تجربه طولانی در میانجی‌گری میان ایران و غرب، می‌داند چگونه فضای گفتگو را از تنش‌های اولیه دور نگه دارد، اما آیا این تجربه برای مدیریت شکاف عمیق میان تهران و واشنگتن کافی خواهد بود؟

خطوط قرمز و توپ در زمین آمریکا

ایران با صراحت اعلام کرده که زبان تهدید و عبور از خطوط قرمز را در مذاکرات نخواهد پذیرفت. این موضع، تنها یک شعار سیاسی نیست؛ بلکه بازتابی از یک استراتژی کلان است که در آن، حفظ عزت ملی و استقلال تصمیم‌گیری در برابر فشار‌های خارجی، جایگاهی محوری دارد.

ایران تأکید دارد که در ازای رفع تحریم‌ها، آماده اعتمادسازی درباره صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای خود است. این پیشنهاد، در نگاه اول، منطقی و معامله‌گونه به نظر می‌رسد: رفع تحریم‌ها در برابر شفافیت هسته‌ای. اما در واقعیت، این معامله ساده‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. تحریم‌ها برای ایران تنها یک ابزار فشار اقتصادی نیستند؛ بلکه بخشی از یک پروژه گسترده‌تر برای محدود کردن نفوذ منطقه‌ای و تضعیف توان داخلی این کشور به شمار می‌روند.

از سوی دیگر، برنامه هسته‌ای ایران، فراتر از یک پروژه علمی، به نمادی از خودکفایی و مقاومت در برابر هژمونی غرب تبدیل شده است. در چنین شرایطی، هرگونه اعتمادسازی از سوی ایران، نیازمند تضمین‌های محکم و قابل راستی‌آزمایی از سوی آمریکا خواهد بود. اما آیا آمریکا آماده ارائه چنین تضمین‌هایی است؟ اظهارات مقامات آمریکایی، از جمله تمی بروس، سخنگوی وزارت خارجه، که این مذاکرات را «اولین گام برای گفتگوی جدی» خوانده، نشان‌دهنده نوعی خوش‌بینی محتاطانه است.

با این حال، اقدام همزمان وزارت خزانه‌داری آمریکا در اعمال تحریم‌های جدید علیه نهاد‌هایی در هند و امارات به اتهام فروش نفت ایران، پیامی متناقض را ارسال می‌کند. این تحریم‌ها، درست در آستانه مذاکرات، می‌توانند به‌ عنوان تلاشی برای تضعیف موضع ایران در میز مذاکره تفسیر شوند.

این اقدام آمریکا نه‌ تنها نشانه‌ای از حسن نیت نیست، بلکه می‌تواند مذاکرات را پیش از شروع به بن‌بست بکشاند. ایران به‌ صراحت اعلام کرده که اگر آمریکا با زیاده‌خواهی وارد مذاکرات شود، باید مسئولیت شکست احتمالی را بپذیرد. 

سایه رژیم صهیونیستی بر میز مذاکره

در حالی که ایران و آمریکا در مسقط آماده گفتگو می‌شوند، سایه سنگین صهیونیست بر این مذاکرات قابل انکار نیست. گزارش جروزالم پست درباره نگرانی مقامات صهیونیست از احتمال امضای یک «توافق ضعیف» میان آمریکا و ایران، نشان‌دهنده عمق حساسیت تل‌آویو نسبت به هرگونه نرمش در روابط تهران-واشنگتن است. از نگاه صهیونیست، هر توافقی که برنامه هسته‌ای ایران را محدود کند، اما به‌ طور کامل متوقف نکند، یک شکست استراتژیک خواهد بود.

این نگرانی، تنها به مسائل هسته‌ای محدود نمی‌شود؛ بلکه به نفوذ منطقه‌ای ایران و نقش آن در محور مقاومت نیز مرتبط است. صهیونیست سال‌هاست که ایران را به‌ عنوان اصلی‌ترین تهدید موجودیتی خود معرفی کرده و از هر فرصتی برای تحریک آمریکا به اقدام نظامی علیه تهران استفاده کرده است. اما چرا صهیونیست این‌بار تا این حد نگران است؟ پاسخ را باید در تغییر معادلات سیاسی در آمریکا جستجو کرد.

دونالد ترامپ، که بار دیگر در رأس قدرت قرار گرفته، نشان داده که بیش از هر چیز به منافع اقتصادی و کاهش هزینه‌های خارجی آمریکا اهمیت می‌دهد. از منظر او، یک توافق هسته‌ای با ایران، حتی اگر از نگاه صهیونیست «ضعیف» باشد، می‌تواند به کاهش تنش‌های منطقه‌ای و تمرکز بر اولویت‌های داخلی آمریکا کمک کند. این دیدگاه، با منطق صهیونیست که هرگونه توافق با ایران را به معنای تقویت دشمن اصلی خود می‌داند، در تضاد کامل است.

نکته قابل تأمل اینجاست که صهیونیست، با وجود لابی گسترده در واشنگتن، ممکن است این‌ بار نتواند به‌طور کامل بر تصمیم‌گیری‌های کاخ سفید اثر بگذارد. اما این به معنای کنار رفتن تل‌آویو از معادله نیست. تهدید‌های ضمنی درباره حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران، که در گزارش جروزالم پست به آن اشاره شده، می‌تواند به‌ عنوان یک ابزار فشار برای شکل‌دهی به محتوای مذاکرات عمل کند. این وضعیت، مذاکرات مسقط را به یک میدان چند لایه تبدیل کرده است؛ جایی که ایران و آمریکا نه‌ تنها با یکدیگر، بلکه با بازیگران ثالثی مانند صهیونیست نیز درگیر یک رقابت پنهان هستند.

جنگ روانی یا دیپلماسی واقعی؟

اظهارات مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، که ابراز امیدواری کرده مذاکرات به صلح منجر شود، در نگاه اول یک پیام مثبت به نظر می‌رسد. اما وقتی این اظهارات را در کنار تحریم‌های جدید و ادعا‌های مکرر درباره مذاکره مستقیم قرار می‌دهیم، تصویر پیچیده‌تری پدیدار می‌شود.

آمریکا از یک سو با زبان دیپلماسی سخن می‌گوید و از سوی دیگر، با ابزار تحریم و تهدید، سعی در تضعیف موضع ایران دارد. این رویکرد دوگانه، یادآور استراتژی «چماق و هویج» است که در سال‌های گذشته بار‌ها در برابر ایران به کار گرفته شده است. اما نکته‌ای که آمریکا شاید به آن توجه کافی ندارد، تغییر در منطق سیاست خارجی ایران است.

تهران دیگر مانند دهه‌های گذشته، تحت فشار‌های اقتصادی و تهدیدات نظامی به راحتی عقب‌نشینی نمی‌کند. اظهارات ایران درباره آمادگی برای پاسخ به هرگونه تهدید، که در واکنش به جنگ روانی آمریکا مطرح شده، نشان‌ دهنده این واقعیت است که تهران خود را در موضع قدرت می‌بیند. این قدرت، نه‌ تنها از توان نظامی و منطقه‌ای، بلکه از انسجام داخلی و تجربه مقاومت در برابر تحریم‌ها ناشی می‌شود. از سوی دیگر، گزارش تایمز درباره درخواست ایران برای آگاهی از مفاد توافق پیش از مذاکرات، نشان‌دهنده عمق بی‌اعتمادی تهران به واشنگتن است.

ایران می‌داند که هرگونه توافق بدون شفافیت اولیه، می‌تواند به ابزاری برای فشار‌های بعدی تبدیل شود. اما آمریکا با رد این درخواست، عملاً راه را برای یک مذاکره برابر دشوارتر کرده است. این وضعیت، مذاکرات مسقط را به یک آزمون بزرگ برای هر دو طرف تبدیل کرده است: آیا آمریکا آماده است از زیاده‌خواهی دست بکشد و ایران می‌تواند بدون عبور از خطوط قرمز خود، به یک توافق پایدار برسد؟

آینده‌ای در میانه راه

مذاکرات مسقط، بیش از آنکه یک گفتگوی ساده دیپلماتیک باشد، صحنه‌ای از تقابل اراده‌ها، محاسبات استراتژیک و بازی‌های روانی است. ایران با تأکید بر غیرمستقیم بودن مذاکرات و خطوط قرمز خود، نشان داده که آماده معامله است، اما نه به هر قیمتی. آمریکا، در حالی که از صلح سخن می‌گوید، با تحریم‌های جدید و فشار‌های پنهان، راه را برای اعتمادسازی دشوار کرده است. در این میان، سایه رژیم صهیونیستی و نگرانی‌هایش از یک توافق احتمالی، به پیچیدگی معادله افزوده است.

آنچه در مسقط رخ می‌دهد، تنها به آینده برنامه هسته‌ای ایران محدود نخواهد شد؛ بلکه می‌تواند مسیر روابط منطقه‌ای و حتی جهانی را تغییر دهد. اگر دو طرف بتوانند از منطق تقابل به سوی همکاری گام بردارند، این مذاکرات می‌تواند نقطه عطفی در دیپلماسی قرن بیست‌ویکم باشد. اما اگر زیاده‌خواهی یا بی‌اعتمادی غالب شود، مسقط به جای پل، به دیواری دیگر در روابط پرتنش ایران و آمریکا تبدیل خواهد شد.

منبع: باشگاه خبرنگاران

انتهای خبر/ م


مذاکره یا میدان نبرد؟

منبع:آرمـان
? مذاکره یا میدان نبرد؟