مختصری در بابِ گوی و چوگان همزمان با حکومت قراختاییان کرمان

فردای کرمان – گروه فرهنگ‌وهنر: دکتر «جمشید روستا»،استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان،کوشش‌‌های فراوانی صرف شناخت و معرفی تاریخ کرمان کرده،و تا به حال چندین اثر درباره‌ی کرمان منتشر کرده که تازه‌ترین آن کتاب «قراختاییان از آغاز تا فرجام» است. یادداشت پانزدهم «هفتورنگ» به قلم «دکتر جمشید روستا» را،در ادامۀ مجموعه […]

فردای کرمان – گروه فرهنگ‌وهنر: دکتر «جمشید روستا»،استاد تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان،کوشش‌‌های فراوانی صرف شناخت و معرفی تاریخ کرمان کرده،و تا به حال چندین اثر درباره‌ی کرمان منتشر کرده که تازه‌ترین آن کتاب «قراختاییان از آغاز تا فرجام» است.

یادداشت پانزدهم «هفتورنگ» به قلم «دکتر جمشید روستا» را،در ادامۀ مجموعه یادداشت‌هایی که تاکنون به قلم ایشان و دکتر عباس آذرانداز منتشر می‌کردیم،با مخاطب‌های علاقه‌مند «فردای کرمان» به اشتراک می‌گذاریم. شایان ذکر است این یادداشت‌های ارزشمند تاکنون در جایی منتشر نشده‌‌ است.

 

روستا

با تأملی در پیشینۀ ورزشِ چوگان در سرزمین ایران می‌توان دریافت که این ورزش یا به عبارتِ بهتر سنت ایرانی،قدمتی به بلندایِ تاریخِ این کهن­دیار داشته و به بیش از ۲۵۰۰ تا۳۰۰۰ سال قبل باز می­گردد. بدونِ تردید چوگان برای بزرگان و پادشاهانِ ایرانی فراتر از یک بازی یا ورزش بود چراکه در آن،چنان اندیشه ورزیِ سوارکار و آمادگیِ اسب و سوار محک می‌خورد که انگار مشقِ رزم است و سوار و سوارکار خود را برای رزم می‌آزمایند. از خلال اشعار حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز می‌توان به اهمیت و جایگاه این سنت ایرانی و بازی اصیل پی برد:

«بزرگان ایران بدان بزمگاه

شدند انجمن نامور یک سپاه

چو طوس و چو گودرز کشوادگان

چو بهرام و چون گیو آزادگان

چو گرگین و چون زنگهء شاوران

چو گستهم و خرّاد جنگ‌آوران

چو برزین گردنکش تیغ زن

گرازه کجا بد سر انجمن

ابا هر یک از مهتران مرد چند

یکی لشکری نامدار ارجمند

نیاسود لشکر زمانی ز کار

ز چوگان و تیر و نبید و شکار» ۱  

 

با بررسی منابع مختلف ادبی و تاریخی و بر اساس شواهد و مدارک می‌توان بیان نمود که چوگان یکی از کهن‌ترین بازی­ها و ورزش­های جهان است و جالب آن‌که نه تنها در خلالِ منابع تاریخیِ کهن دیارِ ایران بدان اشاره گردیده بلکه در دیوان اشعار بسیاری از شعرای ایرانی و سروده‌های سخنوران بزرگ نیز به مراتب از آن یاد شده است. دیوان شاعران و سخنورانی بزرگی همچون رودکی،فردوسی،عنصری،فرخی سیستانی،ناصرخسرو،مولانا،خواجوی کرمانی،سعدی شیرازی،حافظ شیرازی و … سرشار از مطالبی ارزشمند در بابِ گوی و چوگان است و یا به عبارت بهتر اکثر شاعران و سخنوران از این سنت ایرانی که در واقع نمادی از هویت ملی است سخن به میان آورده‌اند. بنا به قولِ نخلبند شعرا و خلّاق‌المعانی خواجوی کرمانی:

 

«چون نئی سرگشته‌ی چوگان چو گوی

رو بترک گوی سرگردان بگوی

گوی چون با زخم چوگانش سریست

بوک چوگان سر فرود آرد بگوی

تشنگان را بر کنار جو ببین

کشتگان‌را در میان خون بجوی

عارفان در وجد و ما در های های

مطربان در شور و ما در های های

تشنه‌ی خمخانه باشد جان من

کوزه‌گر چون از گِلم سازد سبوی

گر شوم خاک رهت کو راه آن

ور نهم رو بردرت کو آب روی

شاید ار بر چشم‌ها جایت کنند

زانکه گُل خوشتر بُود برطرف جوی

با رُخت خورشید تابان گو متاب

با قدت سرو خرامان گو مروی

دل که بر خاک درت گم کرده‌ام

می‌برم در زلف مشکین تو بوی

گر ترا با موی می‌باشد سری

فرق نبود موئی از من تا بموی

با لبت خواجو ز آب زندگی

گر نشوید دست،دست از وی بشوی». ۲

 

البته این شاعر گرانسنگ در خلالِ اشعار فراوانی که سروده است به کرّات و به معانی مختلف از گوی و چوگان یاد کرده است. برای نمونه در قصیدة بلندی که در وصف و مدح امیرمبارزالدین محمد مظفری(حاکم مظفریِ کرمان،یزد و فارس و …) سروده از چوگان،سخن به میان آورده است:

چو عنقای خورشید را پر بلرزد

سر زال زرّینه افسر بلرزد…

شه سیمگون تخت زرینه افسر

ز سهم شهنشاه صفدر بلرزد

جهانگیر جم جاه کز بیم تیغش

دل گرم بر آتش خور بلرزد…

چرا این تن خسته هر دم ز جورت

در ایام شاه مظفر بلرزد

محمد جهانگیر محمود رتبت

که از هیبتش ملک سنجر بلرزد

شه آسمان قدر دریا دل آنکو

ز سهمش همه چین و کشمر بلرزد

چو او تیغ کیخسروی بر سر آرد

چو پیران شه شرق را سر بلرزد

چو آید محیط کفش در تموّج

ز غیرت دل بحر در بر بلرزد

به میدان چو آهنگ چوگان نماید

سراپای این گوی اغبر بلرزد…». ۳

 

بدونِ تردید یکی از مهمترینِ دوره‌های تاریخی کرمان دوره‌ی حاکمیت قراختاییان بر این دیار است. همان‌گونه که پیش از این نیز بیان شده است حکومت قراختاییان کرمان در حدود سال ۶۱۹ه.ق و به همت بُراقِ حاجب تأسیس گردید. وی که در این سال به عزم رفتن به هندوستان،قصد عبور از کرمان را داشت؛ با حاکم این دیار درگیر شده و ضمن پیروزی بر او توانست سلسله­ای جدید با نامِ قراختاییانِ کرمان را پایه­ریزی نماید. حکومتی که پس از وی نیز در میان جانشینان او باقی ماند و تا سال ۷۰۳ یا به قولی ۷۰۴ه.ق تداوم یافت. مطالعه­ء حکومت محلّی قراختاییانِ کرمان این نکته را آشکار ساخت که همزمان با حاکمیت آنان بازی یا سنتِ ایرانیِ چوگان رواج داشته است. موضوعی مهم و اساسی که خوشبختانه مورخ نام‌آشنایِ کرمانی،ناصرالدین منشی،به زیبایی بدان پرداخته است. ناصرالدین منشیِ صاحب کتابِ سمط العلی للحضره العلیا به هنگام بیانِ نخستینِ دوره از پادشاهیِ سلطان قطب‌الدین قراختایی – مابین سال‌های ۶۳۲ تا ۶۳۳ه.ق- از انجامِ بازیِ گوی و چوگان توسط سلطان،درباریان و مهمانان یاد کرده است. ۴

در توضیح این مطلب باید چنین بیان داشت که با مرگِ براق حاجب(مؤسس قراختاییان) در سال ۶۳۲ه.ق؛ ابتدا برادرزاده وی با نامِ قطب‌الدین محمد بر تخت حکومت کرمان نشست. ۵ به محض فوتِ براق حاجب و جانشینیِ سلطان قطب‌الدین محمد قراختایی؛ اتابک ابوبکر(حاکم سلغریانِ فارس) -که قبلاً با براقِ حاجب چالش‌هایی بر سر نواحی مرزی داشت- از فرصت استفاده کرده و با گذاشتن لشکر در اختیار عده‌ای از امرایِ خوارزمشاهی – که از حملات مختلف مغولان گریخته و راهی شیراز شده بودند- آنان را برای فتح برخی از نواحیِ ایالتِ کرمان فرستاد. ۶ در این زمان سلطان قطب‌الدین قراختایی در جیرفت،اردو زده بود که امرایِ خوارزمشاهی با کمک نیرویِ امدادیِ اتابک ابوبکر سلغری به جیرفت حمله کردند. ۷ در نبرد ایجاد شده،سلطان قراختایی و نیروهای تحتِ امر وی پایمردی کرده و ضمن شکست دشمن،بعضی از آن‌ها را به قتل رساندند و برخی را نیز به اسارت گرفتند. اما نکتة قابل توجه آن‌که سلطانِ قراختایی پس از بازگشت به دارالملکِ گواشیر(شهر کرمانِ امروزی)؛ نه تنها دستور آزادی اسیران را صادر کرد بلکه به گفته ناصرالدین منشی؛ آنان را با «خلعت و صلت» به شیراز بازگردانید. ۸   

این اقدامِ سلطانِ قراختاییِ کرمان نه تنها اتابک ابوبکر را شرمنده ساخت بلکه وی رسولانی را به کرمان فرستاد و از سلطان قطب‌الدین،عذرخواهی نمود. سلطان قطب‌الدین قراختایی نیز به هنگام ورود رسولانِ اتابک ابوبکر،با ابهتی تمام بر تخت نشست و رسولان را به نزد خود پذیرفت. این اقدامِ سلطانِ کرمان نه تنها دوستیِ مابین کرمان و فارس را برای مدتی تجدید کرد بلکه ابهت و عظمت وی را در نزدِ رسولانِ اتابک ابوبکر دوچندان ساخت. گذشته از این دیپلماسیِ سیاسی،صاحب کتاب سمط العلی للحضره العلیا از مطلب مهم دیگری سخن به میان می‌آورد و آن این‌که در روزِ ورودِ رسولانِ شیراز به کرمان،به دستورِ سلطان قطب‌الدین قراختایی جشن بزرگی برگزار شد و میدانِ بزرگی را با پارچه کرباس،آذین‌بندی کردند و بازی گوی و چوگان را از سر گرفتند. جالب آن‌که خود سلطان نیز در این بازی شرکت کرد. بدونِ تردید شنیدن این موضوع از زبان خودِ ناصرالدین منشی،صاحب کتاب سمط العلی للحضره العلیا،خالی از لطف نیست:« سلطان،روز ورود رسولان فرمود تا جشنی بزرگ ساختند و بر صحرا بر ظاهر شهر،بارگاهی بزرگ و میدانی از کرباسِ منقش بزدند و نشاطِ گوی و چوگان فرمود و [سپس] به آیین و ابهتی تمام بر تخت نشست و او خود صورتی به غایت مهیب داشت …». ۹

بدین ترتیب می‌توان دریافت که از همان اوایل حکومتِ قراختاییان بر کرمان،این بازی مهم و سنتِ ایرانی در قلمرو آنان به انجام می‌رسیده است. مطمئناً همزمان با سایر حاکمانِ قراختایی کرمان نیز این بازی در دربار و قلمروشان رواج داشته است.

 

پی نوشت‌ها:

  1. فردوسی،ابوالقاسم (۱۹۶۲). شاهنامه فردوسی،تصحیح برتلس و دیگران،ج ۲،مسکو:اداره انتشارات ادبیات خاور،ص ۱۵۷٫
  2. خواجوی کرمانی،کمال‌الدین محمود (۱۳۷۴). دیوان کامل خواجوی کرمانی،به کوشش سعید قانعی،تهران:بهزاد،ص ۳۲۲٫
  3. همان منبع،ص  ۴۶٫
  4. منشی کرمانی،ناصرالدین(۱۳۶۲) . سمط العلی للحضره العلیا،تصحیح عباس اقبال،چ دوم،تهران:اساطیر،ص ۲۷٫
  5. روستا،جمشید؛ پورمهدی زاده،سحر(۱۳۹۹). قراختاییان از اغاز تا فرجام،تهران:بنیاد موقوفات افشار،ص ۲۳۹٫
  6. منشی کرمانی،ناصرالدین(۱۳۶۲) . سمط العلی للحضره العلیا،تصحیح عباس اقبال،چ دوم،تهران:اساطیر،ص ۲۷٫
  7. حافظ ابرو،شهاب الدین عبدالله خوافی (۱۳۷۸) . جغرافیای حافظ ابرو مشتمل بر جغرافیای کرمان و هرموز،به تصحیح صادق سجادی ،ج ۳ ،تهران :دفتر میراث مکتوب،ص ۵۶٫ منشی کرمانی،پیشین،ص ۲۷٫
  8. منشی کرمانی،۱۳۶۲:ص ۲۷٫
  9. همانجا.

 

+ عکس:محمد لطیف‌کار /  نگارۀ نمایش بازی چوگان بر روی دیوار یکی از اتاق‌های کاروانسرای گنجعلیخان کرمان.

 

 




مختصری در بابِ گوی و چوگان همزمان با حکومت قراختاییان کرمان

منبع:خبر کرمان
?

مختصری در بابِ گوی و چوگان همزمان با حکومت قراختاییان کرمان

:اخبار استان کرمانفرهنگ