سردار سلیمانی از اسم و رسمش هیچ جا استفاده نکرد | خبر کرمان

احمد حمزه‌ای  در گفت و گوی تلفنی  با خبرنگار نذیر کرمان از کرمان بااشاره به اینکه بنده  یکی از همرزمان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی که همیشه در همه عملیات‌ها همراه او بودم گفت:  از سال‌های اولیه‌ای که وارد جبهه  و جنگ شده‌ام ۱۱ ماه بود که پاسدار شدم روزهای اولیه همراه سردار بودم و در  لشکر ثارالله پاسدار رسمی لشکر شدم سردار حاج قاسم آن روزها مربی هنرمندان آموزش  جوانان بودند و من هم در تیپ ثارالله در کنار مربیگری سردار  به عنوان فرمانده اولین گردان ۴۱۲ و بعد ۴۱۴ و در آخر در تیپ ۴۱۱ بودم و در حدود ۱۱و ۱۲ عملیات زخمی شدم حتی ۴ یا ۵ تیر نیز به من اصابت کرد که من هنوزچند ترکش در بدنم هست و ازسال ۸۴ تا قبل از شهادت سردار هر وقت که به کرمان می آمد ما همیشه در کنار سردار بودیم و در عراق،سوریه همیشه هم پای حاج قاسم بودیم.

وی با اشاره به اینکه خاطره های زیادی در کنار سردار شهید داشتم اما این آخرین خاطره ای بود که قبل از شهادت ایشان داشت و گفت: اصرار داشتیم که برنامه ریزی داشته باشیم برای رفتن به سوریه ولی حاجی اجازه نداد و گفت فعلا نیاز است و هر جا که احساس کنم که جنگ واجب است اگر شده پدر خودم را از خانه به میدان جنگ می کشانم .

این همرزم شهید افزود:در آینده این قدر وضعیت سخت و خراب می شود که شهیدان غبطه می خورند کاش ما زنده می شدیم و در رکاب حضرت آقا بودیم پس فعلا اصراری به رفتن سوریه نداشته باشید.

حمزه ای با بیان اینکه سردار شهید از وجود دو فتنه در آخر الزمان خبردادو اظهار داشت : شما حواستان باشد که یکی از آنها فتنه های خارجی و دیگری نفوذی های داخل کشور که این دو حتما اتفاق می افتد و این قدر عرصه برحضرت آقا تنگ می شود به زودی فتنه هایی رو پیش و رو خواهید داشت که آن روز من نیستم ولی شما پشت حضرت آقا را خالی نکنید.

سردار سلیمانی از اسم و رسمش هیچ جا استفاده نکرد
 
 این همرزم شهید گفت:۲۰ روز  قبل از شهادت سردار که با خانواده به کرمان آمده بودندو من و چند تا از دوستان که همیشه همراه حاجی بودیم به محض اینکه مطلع شدیم خواستیم برویم با تشریفات دنبالشان ولی قبول نکردن و گفتند من مثل مردم عادی باید از گیت های بازرسی رد شوم و حاضر نبودند از مقام و اسم رسمشان در هیچ جا استفاده کنند.

وی بعد از اینکه داخل فرودگاه شد و در اتاق انتظار بودیم، گفتم حاجی اگر  امکانش هست یک خاطره ای تعریف کنید وی به یک گلدان روی میز اشاره‌ای کردو گفت:روزی معیشت  وضعیت اقتصادی مردم به اندازه ای خراب می شود که این گلدان ۲۰۰تا ۳۰۰ تومن می شود و بعد شروع کرد و گفت یک روز که با دخترم زینب داخل شهر  رفته بودیم تااینکه چند تا کار را انجام دهیم توی ماشین مشغول مطالعه بودم و دیدم یک پسر و دختر جوانی داشتند با هم صحبت می‌کردند و به من خیره شده بودند و من چون لب خونی بلد بودم فهمیدم که چیزی در مورد من می‌گویند و دوتایی در کنار ماشین آمدند و گفتند ما می‌خواهیم بفهمیم شما همان سلیمانی که صحبتش همه جا هست ! هستید گفتم بله خودم هستم ، گفتند ما مدتی در کشورهای اروپایی بودیم و همه جا آوازه شما بود و الان که شما را دیدیم تعجب کردیم که چقدر ساده و همش به همدیگر می گفتیم این سردار سلیمانی هست یا نه آخه با آنهمه چیزهایی که ما در مورد شما شنیده بودیم خیلی فرق داره و فکر می کردین شما  باید کلی گارد و تشکیلات کنارت  باشدتا بتوان به شما دسترسی پیدا کرد.  اما شما همانند یک فرد عادی با ماشین عادی در اینجا هستید.

و آنها از سردار چیزی خواستند که سردار تسبیح را به آنها دادو هر کدام به سمت خودش می کشیدند که امکان بود هر لحظه پاره شود و  سردار آنها را صدا کرد و انگشتر دستش را به آنها داده بود.

ای سردار ایرانی‌ها حاج قاسم سلیمانی داغ دوری‌ات آنقدر سنگین بود که هرگز توان از میان برداشتن آن را نخواهیم داشت، بزرگ‌ترین و زیباترین صفت‌ها هم در برابر مقام والای تو کم می‌آورند؛ با غیرت، پر هیبت، شهید زنده، مالک اشتر ایران و …؛ دیگر مانده‌ایم که چه صفتی به تو بدهیم، چه لقبی بر تو نهادینه کنیم که سزاوار مقام رفیع تو باشد، اکنون شهید زنده ما به مقامش رسید؛ یعنی همان شهادت!  و غم از دست دادنش ما را غمگین نکند که هدف دشمن همین غمگینی ملت است.