رفیق و همرزم شهید مغفوری گفت: این شهید عارف خودساخته بود بنابراین رزمندگان و افراد در کنار چنین شخصیتهایی ساخته میشدند.
محمدرضا مغفوری پسر پسر عموی شهید مغفوری در گفتگو با خبرنگار فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «نذیر کرمان» در خصوص زوایای سیرتی این شهید معزز گفت: شخصیت این شهید ابعاد زیادی دارد، اما برخی از این بُعدها بیشاز هر چیز دیگری خود را نشان میداد که به اختصار آنها را شرح میدهم؛ احترام به پدر و مادر شهید عبدالهمدی مغفوری به پدر و مادر احترام ویژه و خاصی میگذاشتند، در یکی از خاطراتی که به یاد دارم مربوط به دوران جوانی ایشان است؛ ما مجلس روضهخوانی و عزاداری داشتیم و شهید مغفوری در منزل پدری ما اتاقی اجاره کرده بودند و با اهل و عیال آنجا زندگی میکردند، شبهای چهارشنبه نیز هفتهخوانی داشتیم و اقوم دورهم جمع میشدند و ایشان هم حضور داشتند، اقوام یکییکی میآمدند، احوالپرسی کرده و مینشتند اما شهید مغفوری وقتی میآمد و متوجه میشد که والدینش هنور نیامدند، همچنان منتظر میماند و بارها تکرار شده بود این رفتارشان، وقتی زنگ درب منزل بهصدا در میآمد این شهید وارسته مانند فنر از جا میپریدند گویی میدانست که آنها رسیدهاند پس بهسمت درب حیات دویده و به استقبال پدر و مادر میرفتند زیرا مقید بود که خودش باید درب را برای آنها باز کند. و چیزی که بسیار جلب توجه میکرد این بود که شهید مغفوری یک قدم همیشه عقبتر از پدر و مادر حرکت میکرد و هرگز جلوتر از آنان نبود و ما در هیچ میهمانی ندیدیم که جلوتر از پدر و مادر وارد شود و در تمام مدتی که در حضورشان بود، دو زانو مینشتند. توجه به نماز و اقامه اذان شهید مغفوری از همان کودکی که اذان را آموخت هر پنج وقت نمازهای یومیه اذان میگفت و از صبح و تا شب در هرجایی که بود مسجد، خانه و محل کار فرقی نداشت، مقید بود که بلند اذان بگوید و سریعا نماز اول وقت خود را قرائت میکرد و به این امر حتی تا زمان شهادت نیز تقید داشت. مقید به غسل جمعه بود در دوران جنگ هم این تقید به غسل جمعه را شهید مغفوری فراموش نمیکرد و به تأخیر نمیانداخت یک روز صبح بعد از عملیات والفجرهشت در حاشیه اروندکنار احساس کردیم که کسی کنار نهر بهدنبال چیزی میگردد درحالیکه حتی دقت نکردهبودم که در صبح روز جمعه قرار داریم. نزدیک نهر شدم دیدم شهید مغفوری بهدنبال چیزی میگردد، به اصلاح خودمانی گفتم«چیه بچه قوم» یعنی دنبال چی میگردی هم فامیلی، که شهید با تواضع گفت؛ چیزی نیست اومدم صبح زود لباسهامو شستم انگار که ساعتم را انداختهام، پس بهدنبال آن میگردم. وی با بیان اینکه آب نهراروند نیز مانند رود اروند شامل جزر و مد است، گفت: همین مسئله سبب شده بود که ساعت را آب ببرد و ما هرچه گشتیم آن را پیدا نکردیم و این شگرد شهید بود که ما را متوجه غسل جمعه نکند زیرا بهدنبال ریا نبود گرچه ساعت گم شد ولی ماله دنیا چندان هم برای شهید ارزشی نداشت که وقت برایش تلف کند، اما ما بعدها متوجه شدیم که علت حضور شهید مغفوری تقید به غسل جمعه بود و آن روز هم جمعه بوده است، که صبح زود در هنگامی که آب پائین بوده است برای امر غسل جمعه رفته بود و در هنگام جزر آب بالا آمده بود و ساعت را با خود برده بود،حتی در بهبوهه جنگ هم غسل جمعه را فراموش نکرده بود. توجه و احترام به افراد و همراهیانشان شهید مغفوری حواسش جمع بود که از کسی غفلت نشود، یادم است که من و شهید مغفوری باهم بعد از عملیات والفجر هشت شیمیایی شده بودیم و در تهران در یک استادیوم تخت گذاشته ما را بستری کرده بودند، درحالی که خود شهید شدت درجه شیماییاش بیشتر از ما بود اما دو مرتبه کنار تخت من آمد و احوال مرا پیگیری کرد و ما بعد از ترخیص فهمیدیم که شهید مغفوری خودش هم در بیمارستان بستری بوده است و درحال درمان اما ما نمیدانستیم. دیگران در کنار شهدای خود ساخته، اخلاقشان رشد میکرد شهید مغفوری دوران کودکی را در محله سرآسیاب فرسنگی گذراند و خانه پدری ایشان هم آنجا بود، که بعدها به کرمان نقل مکان میکنند و به خیابان ادیب میآیند و زندگی میکنند. باتوجهبه اینکه شهید مغفوری از همان کودکی به قرآنخوانی، ادعیه و نماز اول وقت مقید شده بود، سبب شد که فردی خودساخته باشد. برخی افراد در دوران جنگ تحمیلی خودساخته بودند، عارف و دینمدار واقعی بودند همچون شهید عبدالمهدی مغفوری، شهید علی آقاماهانی شهید یوسفالهی که افراد دیگر در کنار این ها ساخته میشدند. دیگر افراد در کنار چنین شخصیتهایی ساخته میشدند با تنفس در کنارشان، با دقت در رفتاری که از آنها میدیدند بر اخلاق رفتار و کردار آنها تاثیرگذار بودند و حتی خود شهید مغفوری نیز مواظب بود و مراقبت میکرد که اگر خطایی از کسی سر میزد، با خشم رفتار نکنند، چهره و رفتار شهید مغفوری در مواجهه با چنین خطاهایی عارفانه و دوستانه بود، خشمگین نمیشد و تند برخورد نمیکرد زیرا از بهترینهای لشکر ۴۱ ثارالله بود. انتهای خبر/ طهماسبی