شهید «محمد شهسواری»آزاده دلاوری از جنوب کرمان که بزرگی روح خود را با دستان بسته در حالیکه اسیر دشمن بود با فریاد “الله اکبر خمینی رهبر”، “مرگ بر صدام ضد اسلام” زیر تازیانه های رژیم بعث عراق به نمایش میگذارد تا فریادش در تاریخ طنین افکن شود.
به گزارش خبرنگار فت فتو از رودبارجنوب،بیست و ششم مرداد ماه یادآور بازگشت سرافرازانه آزادگان به میهن در سال ۱۳۶۹ و فرصتی مغتنم برای مرور حریت و رشادتهای این غیور مردان است. افتخارآفرینهایی که وارثان مکتب حضرت زینب کبری(س) بوده و پایداریشان بر عهدی که با امام راحل(ره) داشتند، تلألویی از پذیرش مهر تابان ولایت و وطن دوستی و دینداری و حفظ شرفشان است. قهرمانان بی ادعا و طلائیه داران نهضت عاشورا که با تکیه بر ایمان الهی در برابر رژیم سفاک بعثی توانستند چون الماسی درخشان خلوص خود را در حفظ ارزش ها و آرمان هایشان به جهانیان اثبات کنند و اگر امروز عزتمندیم و دشمنان در برابر ما پوزه بر خاک می کشند حاصل همین ایستادگی هاست. اسطورههای واقعی ۸ سال دفاع مقدس آنقدر زیاد هستند كه بعضی وقتها از ذكر نام آنها غافل میشویم ولی از آزاده شهید سردار محمد شهسواری می توان به عنوان گمنام ترین اسطوره تاریخ یاد کرد. عملیات بدر در منطقه جبهه جنوبی هور الهویزه كه با رمز «یا فاطمةالزهرا (س)» در ۲۰ اسفندماه ۱۳۶۳ اجرا شد، رزمندگان اسلام با ۶ روز مقاومت و ایستادگی توانستند بزرگراه العماره – بصره را به تصرف خود درآورند و به تثبیت مواضع جدید در هورالعظیم بسنده كنند. این عملیات با اهدای شهدای بزرگی همچون مهدی باكری فرمانده لشكر ۳۱ عاشورا؛ عباس كریمی فرمانده لشكر ۲۷محمد رسول الله(ص) و ابراهیم جعفرزاده فرمانده تیپ ۱۸ الغدیر برگی زرین بر افتخارات جنگ گذاشت. اما در خط مقدم این عملیات حماسهای دیگر در حال وقوع بود؛ زمانی كه تعدادی از رزمندگان ایرانی در شرق رودخانه دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمدند و رسانههای خارجی برای انعكاس شادی بعثیها و شكست رزمندگان ایرانی حضور یافته بودند؛ اتفاقی بینظیر، نگاه رسانههای غربی را به شجاعت و دلیری رزمندگان ایرانی متوجه ساخت. ایرانیانی كه پاى تلویزیون نشسته بودند و دیدند كه یك جوان آزادهای فریاد مىزند، نه اسمى از او مطرح بود و كسی او را میشناخت اما وجود ملت ایران غرق تعظیم و تجلیل از این جوان آزاده شد. در حالیکه توسط یک سرباز بعثی در حال انتقال به مکانی دیگر بود جلوی دوربین ها بلند فریاد می زد “مرگ بر صدام ضد اسلام” غرور و روحیه شجاعت سراسر ایران را فرا گرفت. “آزاده شهید سردار محمد شهسواری” در سوم اسفند ۱۳۳۴ در روستای شیخآباد كهنوج به دنیا آمد؛ وی تا سال ششم نظام قدیم ادامه تحصیل داد و به دلیل نبود مدرسه در كهنوج، از ادامه تحصیل باز ماند. او كه در سه سالگی پدر خود را از دست داده بود، از این پس برای تأمین مخارج خانواده به جزیره كیش رفت و بعد از سه سال به كهنوج بازگشت و در راهسازی بین كهنوج و جیرفت به كارگری مشغول شد. با شروع جنگ تحمیلی، محمد به جبهه رفت كه حضورش در جنگ با آغاز «عملیات بیتالمقدس» مصادف شد. محمد شهسواری در ۲۲ اسفند ماه ۶۳ طی عملیات بدر، در شرق رودخانه دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمد. در این مقطع حساس و دردناك از زندگی دنیایی محمد بود كه غیرت علویاش، حماسه بی نظیری را در تاریخ ملت ایران به نام او ثبت كرد. ساعاتی پس از به اسارت درآمدن به دست متجاوزین بعثی، هنگامی كه محمد شهسواری را برای اعزام به عقبه، به سمت خودروهای عراقی میبردند، او با مشاهده دهها خبرنگار دوربین به دست كه اطرافش را گرفته بودند، احساس كرد رژیم صدام تدارك مفصلی را برای بهرهبرداری از عدمالفتح ایران در عملیات بدر دیده است. در این جا بود كه ناگهان چندین بار فریاد زد مرگ بر صدام، ضد اسلام همان شب از تلویزیونهای سراسر جهان پخش شد و روحی تازه در میان مسلمانان آزادهای كه زیر تبلیغات سنگین صدام و متحدانش درباره «عدم الفتح» ایران در عملیات بدر رنجیده بودند، دمید. رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال ۸۴ در سفری كه به جیرفت داشتند، درباره محمد شهسواری فرمودند «یكى مثل شهید محمد شهسوارى ـ آزاده سرافراز جیرفتى ـ به یك چهره ماندگار در كشور تبدیل مىشود؛ نه به خاطر اینكه وابسته به یك قشر برتر است؛ نه! او یك رعیتزاده و یك جوان برخاسته از قشرهاى پایین اجتماع است؛ اما آگاهى و شجاعت او، او را در چشم مردم ایران عزیز مىكند. آن روزى كه ماها پاى تلویزیون نشسته بودیم و دیدیم این جوان در چنگ دژخیمان رژیم بعثى صدام و زیر شلاق و تازیانه آنها فریاد مىزند «مرگ بر صدام، ضد اسلام»، نمىدانستیم ایشان جیرفتی است؛ نه اسمى از او شنیده بودیم و نه خصوصیتى از او مىدانستیم؛ اما همه وجود ما غرق تعظیم و تجلیل از این جوان آزاده شد. بعد هم بحمداللَّه به میان مردم و كشور ما برگشت». شهید محمد شهسواری لحظه شعار دادنش را اینگونه توصیف میکند؛ “لحظه ای که این شعار را دادم، عکس العملهای متفاوتی را شاهد بودم، یکی میزد توی سرم، یکی میخواست تیربارانم کند. مرا سوار تانک کردند و البته وقتی شعار میدادم کسانی که کنارم بودند می گفتند نگو نگو، مگه از جون خودت سیر شدی؟ در صورتی که اون لحظه فکر میکردم در راهپیمایی کرمان شعار که شهید شهسواری پس از آزادی از سوی مسئولین مورد تفقد قرار گرفت و مدال شجاعت را از دست ریاست جمهوری وقت دریافت کرد سرانجام این آزاده سرافراز در بیستم مرداد ماه ۱۳۷۵ همزمان با روز پاسداربرای انجام ماموریت فرهنگی در حالی که ملبس به لباس مقدس بسیجی بود با همان ساز و برگ جبهه در مسیر زاهدان ماشینشان توسط افراد ناشناس از جاده منحرف و به فیض شهادت نائل آمد. فرازی از وصیتنامه شهید محمد شهسواری خداوند توفیق دهد که ادامه دهنده راه شهیدان باشیم امام امت را دعا کنیم و طول عمر ایشان را از خداوند بخواهیم. انتهای پیام/پ