روایت حسن روحانی از انتخاب کابینه یازدهم/ گزینه اول برای آموزش و پرورش زن بود، قبول نکردند | اخبار اصلاحات

حسن روحانی به روایتی از معرفی کابینه یازدهم و چالش‌های پیش روی وی در این مسیر پرداخته است. به گزارش سایت حسن روحانی، در این روایت آمده است: روز شنبه نهم تیرماه ۱۳۹۲ رسماً فرآیند انتخاب وزرا شروع شد. سرعت در انتخاب کابینه و آغاز به کار دولت تدبیر و امید اولین هدفگذاری من پس […]


حسن روحانی به روایتی از معرفی کابینه یازدهم و چالش‌های پیش روی وی در این مسیر پرداخته است.
به گزارش سایت حسن روحانی، در این روایت آمده است: روز شنبه نهم تیرماه ۱۳۹۲ رسماً فرآیند انتخاب وزرا شروع شد. سرعت در انتخاب کابینه و آغاز به کار دولت تدبیر و امید اولین هدفگذاری من پس از ریاست‌جمهوری بود، چون تغییر سیاست‌ها را بدون تغییر مدیران ناممکن می‌دانستم و نمی‌خواستم کشور معطل دولت باشد.
اولین وزیری را که قطعی کردم دکتر محمدجواد ظریف بود تا پس از تکمیل نهاد دولت اولین برنامهٔ سیاسی دولت هم شروع شود. پس از آن در همان روز با دکتر اسحاق جهانگیری دیدار کردم و در حالی که احتمالاً فکر می‌کرد برای وزارت صمت (صنعت، معدن و تجارت) پیشنهاد شود به او پیشنهاد معاونت اول را دادم. این پیشنهاد غیرمنتظره بود، چون حتی دوستان آقای جهانگیری پیشنهاد می‌کردند ایشان نهایتاً وزیر کشور شوند. پیشنهادی که جهانگیری از آن ابا داشت، چون بعید بود مجلس اصولگرا به وزیر کشور اصلاح‌طلب رأی دهد. اما من جهانگیری را از مجلس می‌شناختم و کارنامهٔ او در راهبرد توسعه صنعتی ایران به خصوص پس از ادغام وزارتخانه‌های صنعتی را مثبت می‌دانستم و مواضع سیاسی او را هم معتدل می‌دانستم و کم و بیش در جریان دیدگاه مثبت مقام رهبری دربارهٔ ایشان بودم.
در مورد محمدجواد ظریف هم او را از دوران قطعنامه ۵۹۸ می‌شناختم. در مذاکرات هسته‌ای دولت هشتم هم به قابلیت‌های مذاکراتی او آگاه بودم. گرچه دکتر ظریف از قبل از انتخابات معتقد بود پرونده هسته‌ای ایران لاینحل است و در بن‌بست قرار دارد، اما من فکر می‌کردم با تکیه بر کاردانی و کارشناسی و مهارت‌های فنی و حقوقی او می‌توانم سیاستگذاری مذاکرات هسته‌ای را تغییر دهم. از سوی دیگر از رابطه خوب ظریف با دفتر رهبری هم بی‌اطلاع نبودم و در مسائل سیاسی داخلی هم او را معتدل و بی‌طرف می‌شناختم.
همان روز با آقای عباس آخوندی هم دیدار کردم. او به تصدی وزارت کشور فکر می‌کرد، چون سابقهٔ کار در آن را در دوره آقای ناطق‌نوری داشت، اما از تصدی وزارت مسکن ابا داشت، چون فکر می‌کرد که همان دوره‌ای که در این وزارتخانه بوده کافی است.
جالب اینجاست که برخلاف گمانه‌زنی افکار عمومی و محافل سیاسی هیچ‌یک از این افراد که به کابینه دعوت شدند از سوی افراد ذی‌نفوذ سیاسی برای مسئولیتی که برعهده گرفتند، سفارش نشده بودند. نه آقای هاشمی سفارش آقای جهانگیری را کرده بود، نه آقای ناطق‌نوری سفارش آقای آخوندی را کرده بود. حتی آنان از انتخاب‌های من شگفت‌زده می‌شدند. برخی انتخاب‌ها البته قابل پیش‌بینی بود. مانند آقای نجفی برای وزارت آموزش و پرورش و آقای زنگنه برای وزارت نفت و حتی آقای ظریف برای وزارت امور خارجه. اما کسی فکر نمی‌کرد من آقای جهانگیری را برای معاونت اول و آقای رحمانی‌فضلی را برای وزارت کشور یا آقای علی جنتی را برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دکتر حسن قاضی‌زاده هاشمی را برای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی معرفی کنم.
البته من هم برای وزارت آموزش و پرورش و هم برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دو گزینه دیگر را در نظر داشتم. دو تن از زنان ایران که به نظرم شایسته این مقام بودند، اما به دلایلی این اتفاق نیفتاد. من البته وعده‌ای برای وزارت زنان در مبارزات انتخاباتی نداده بودم، اما این کار را هم مشروع می‌دانستم و هم مقبول جامعه و به نظرم می‌رسید وقت آن رسیده بود که زنان وارد عالی‌ترین مسئولیت‌های دولتی شوند. به‌خصوص که محمود احمدی‌نژاد خانم مرضیه وحیددستجردی را به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کرد و مجلس هم به او رأی داد، اما وقتی این مسأله را پیگیری کردم به نتیجه مطلوب خود نرسیدم. از آن پس سعی کردم به عنوان معاون رئیس‌جمهور، معاون وزیر و فرماندار و سفیر ارتقای موقعیت زنان را پیگیری کنم و حتی در رأس برخی سازمان‌های ملی مانند سازمان هواپیمایی کشوری یا سازمان ملی استاندارد از مدیریت زنان استفاده کنم.

روز مهمتری هم داشتم و آن ایجاد یک دولت وفاق و اتحاد ملی پس از حوادث سال ۸۸ بود که در هماهنگی با رهبری وحدت ملی ایران را نمایندگی کند؛ بنابراین بر برخی معیار‌های شخصی خودم اصراری نکردم. معیار‌هایی مانند حمایت از نامزدی من برای ریاست‌جمهوری یا رقابت با من اصلاً ملاک دعوت از افراد نبود. وقتی من رقیبانم را به کابینه دعوت می‌کردم دیگر نسبت به عضویت در ستاد‌های رقیب معلوم بود که چه معنایی دارد. حتی انتقاد مردم از عدم تحقق برخی برنامه‌ها مانند انتخاب وزیر زن را به جان خریدم تا پشتوانه دولت تضعیف نشود. به هر حال من نمی‌توانستم مانند محمود احمدی‌نژاد با قرار دادن نظام در برابر عمل انجام شده هم اقتدار دولت را در عزل‌و‌نصب‌ها مخدوش کنم و هم اعتماد نظام برای حمایت از دولت را از دست بدهم؛ بنابراین با این راهبرد اولین جلسهٔ گفت‌وگوی من با رهبری دربارهٔ وزیران را می‌توانم موفق بخوانم. گرچه در انتخاب برخی وزرا موفق نبودم، اما نه‌تن‌ها تأیید رهبری در انتخاب محمدجواد ظریف را به دست آوردم بلکه توانستم پرونده هسته‌ای ایران را از شورای عالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه منتقل کنم. جالب اینجاست که من خود در دوران دبیری شورای عالی امنیت ملی مسئول پرونده هسته‌ای شده بودم و رهبری نیز این نکته را به من یادآور شدند، اما من توضیح دادم که در آن دوره میان سازمان انرژی اتمی به ریاست آقای غلامرضا آقازاده و وزارت امور خارجه به مسئولیت آقای کمال خرازی، اختلاف وجود داشت و به اصرار وزیر امور خارجه من به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی مسئول پرونده شدم و حتی یک بار که پس از حضور وزرای خارجه سه کشور اروپایی (انگلیس، آلمان و فرانسه در تهران) آقای کمال خرازی از میزبانی شورای عالی امنیت ملی ابراز ناراحتی کرد و گفت کادر وزارت خارجه به ایشان فشار آورده‌اند، من برای واگذاری پرونده به وزارت خارجه اعلام آمادگی کردم، اما رئیس‌جمهور وقت آقای خاتمی و مقام رهبری با این کار مخالفت کردند.

اما من در پی فردی بودم که در دوره دولت جدید بتواند با اقتدار و هماهنگی با دولت، دبیر شورای عالی امنیت ملی باشد. پیشنهاد اولیه من آقای ناطق‌نوری بود و پس از امتناع ایشان (که علتش را توضیح می‌دهم) آقای محمد فروزنده هم این مقام را قبول نکردند.
در نهایت آقای علی شمخانی را پیشنهاد کردم که البته در ابتدا رهبری قبول نمی‌کردند، اما با اصرار من – که فکر می‌کنم نادرست بود – در نهایت پذیرفتند هرچند که پشیمان هم شدم، اما دیگر راه بازگشت مناسبی وجود نداشت. اگر افرادی مانند آقای ناطق‌نوری و محمد فروزنده پیشنهاد مرا قبول می‌کردند شاید من هم پرونده را به وزارت امور خارجه منتقل نمی‌کردم.
در نهایت رهبری با شرط اینکه من خودم به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی مسئول پرونده هسته‌ای باشم انتقال پرونده به وزارت خارجه را قبول کردند و این به نظرم کار مهم و موفقیت بزرگی بود چنان که در دولت سیزدهم هم جای پرونده تغییر نکرد و در وزارت خارجه باقی ماند. در این جلسه رهبری درباره پیشنهاد دکتر ظریف به عنوان وزیر امور خارجه هیچ نکته انتقادی نگفتند و از ایشان تعریف هم کردند. دربارهٔ آقای رحمانی‌فضلی به عنوان وزیر کشور هم تعریف کردند و وقتی در جلسه بعدی معاونت اول آقای جهانگیری را طرح کردم هم از ایشان خیلی تعریف کردند. به‌این‌ترتیب سه ضلع سیاسی کابینه روشن شد. اکنون می‌دانستم کار را باید از کجا شروع کنم: از سیاست خارجی و پرونده هسته‌ای. می‌خواستم با انتخاب افرادی، چون آقایان جهانگیری و ظریف هم چرخ کشور بچرخد و هم چرخ هسته‌ای…
◾️
«گفت: تو نمی‌دانی چه می‌کنی!
گفتم: من می‌دانم، تو نمی‌دانی!
گفت: این به سود دولت توست.
گفتم: این به سود کشور نیست.»
رابطهٔ خوب میان من و احمدی‌نژاد یک ماه هم دوام نیاورد! از آن دیدار صبح ۲۸ خرداد ۹۲ تا حضور در جلسهٔ سران سه قوه در ۱۸ تیرماه همان سال بیست روز سپری نشده بود که خنده‌های او از شکست اصولگرایان به خشم بدل شد و ما بر سر برداشت از صندوق توسعه ملی که او اصرار داشت ۱۰ میلیارد دلار از صندوق برای تأمین کالا‌های اساسی برداشت شود، بعد از جلسهٔ سران قوا در گفت‌وگوی دونفره دچار اختلاف شدیم. دولت تغییر کرده بود و کشتی‌بان را سیاستی دگر آمده بود و من همه سعی‌ام برای تغییر کابینه در سریع‌ترین زمان ممکن بود تا دورهٔ دولت قبل واقعاً پایان یابد.
روز دوازدهم تیرماه ۹۲ پس از شرکت در اجتماع بزرگ روحانیان تهران در تالار وزارت کشور، مسئولان قوه قضائیه آقایان محسنی‌اژه‌ای، مصطفی پورمحمدی، علی رازینی، محمدجعفر منتظری، مرتضی بختیاری و محمدباقر ذوالقدر به دیدارم آمدند. اما کار اصلی آن روز من مشورت دربارهٔ وزیران بود. ابتدا با آقای فروزنده در این باره مشورت کردم و آن‌گاه با احمد مسجدجامعی وزیر اسبق ارشاد دربارهٔ گزینه‌های این وزارتخانه رایزنی کردم. از همه جالب‌تر واکنش دکتر حسن قاضی‌زاده‌هاشمی به پیشنهاد من برای تصدی وزارت بهداشت بود. آقای قاضی‌زاده هاشمی از من پرسید می‌دانی درآمد من چقدر است؟ من البته هرازگاهی برای معاینه چشم به مطب دکتر هاشمی مراجعه می‌کردم، اما در این‌گونه مسائل اهل کنجکاوی نبودم و نیستم. گفتم چقدر است؟ گفت من ماهانه ۴۰۰ میلیون تومان درآمد دارم آن وقت شما می‌خواهید با ۱۰ میلیون تومان حقوق ماهانه مرا وزیر کنید؟! من لبخندی زدم و گفتم البته که ضرر می‌کنید، اما ملت از وزارت شما سود می‌کند! دکتر هاشمی از دوستان من در دوران جنگ بود و می‌دانستم که این حرف‌هایش کم‌وبیش شوخی است و هنوز روح ایثارگری در او هست.

هیچ‌کدام از ما برای سود وارد سیاست و مبارزه نشده بودیم و حسن قاضی‌زادهٔ هاشمی با همهٔ مهارت و تخصص و دانش هنوز به عنوان عضو قدیمی نهاد جهاد سازندگی یک جهادی واقعی بود و زمان زیادی را به صورت رایگان در مناطق محروم برای خدمات پزشکی سپری می‌کرد، اما می‌خواست فاصله کار را به من نشان دهد و این در دولت ما محدود به او نبود. عمده وزیران و مدیران ارشد دولت من از جمله خود من درآمدشان در این هشت سال اگر کم نشد، زیاد هم نشد و عمدتاً از نهاد‌های بیرون دولت مانند دانشگاه حقوق می‌گرفتند. خود من یک ریال حقوق از نهاد ریاست‌جمهوری نگرفتم و تا پایان دولت به عنوان عضو هیأت علمی پژوهشکده مرکز تحقیقات استراتژیک حقوق می‌گرفتم. برخی از همکارانم هم به علت حساسیت‌های سیاسی دست از کسب‌و‌کار‌های مشروع خود در دوران قبل از وزارت کشیدند و به حقوق وزارت قناعت کردند که این البته منتی بر سر ملت نیست که گاه از این حق طبیعی خود در این روزگار تحریم و تورم محروم بودند.
فردای آن روز؛ پنج‌شنبه ۱۳ تیرماه ۹۲ به قم رفتم تا با مراجع تقلید شیعه دیدار کنم. اولین دیدارم با آیت‌الله لطف‌الله صافی‌گلپایگانی بود که گرم و صمیمی برگزار شد. من از قدیم طلبهٔ مدرسهٔ آقای گلپایگانی بودم و پدرم هم نماینده ایشان برای اخذ وجوهات شرعی در شهرمان بود. با آقای صافی – داماد و عملا وارث فقهی آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی – جزو ممتحنین مدرسهٔ آقای گلپایگانی بود و من در سال ۱۳۴۰ با ایشان آشنا شدم؛ وقتی در سال ۱۳۴۶ برای امتحان درس خارج رفته بودم ایشان در کنار جمعی از من امتحان می‌کرد در قم، در آن مقطع دو امتحان مهم برای تعیین سطح طلاب در حد درس خارج برپا بود:
امتحان آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری و امتحان آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی. در آن زمان حضرت امام خمینی در تبعید بودند و آقایان دیگر مانند آیت‌الله مرعشی امتحانی نداشتند. من در امتحان درس خارج آیت‌الله سیدمحمد محقق‌داماد حاضر می‌شدم و سؤالات امتحانی در آن جلسه توسط آقای شیخ لطف‌الله صافی گلپایگانی پرسیده می‌شد.
ایشان از مکاسب و کفایه‌الاصول شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی که از مهمترین کتاب‌های فقه و اصول حوزه است از من پرسید و خواست چند صفحه‌ای از هر یک را بخوانم و من هم خواندم. به صفحه دوم رسیده بودم که آقای صافی به حاضرین رو کرد و پرسید «آیا نیاز به سؤال هم هست؟ یا کافی است؟!» در واقع خوانش من از کتاب کفایه‌الاصول به گونه‌ای بود که آقای صافی آن را برای قبولی در امتحان نه‌تن‌ها کافی که شاید خوب می‌دانستند. البته ایشان نگاهی هم به جزوه درس خارج آیت‌الله سیدمحمد محقق‌داماد (که تقریرات درس خارج فقه و اصول ایشان را نوشته بودم) انداخت و برای اینکه من به صورت منظم و به زبان عربی تقریرات درس را نوشته بودم تشویقم کرد. از سوی دیگر امتحان از طرف آیت‌الله شریعتمداری به صورت کتبی بود و در کتابخانه مدرسه فیضیه برگزار می‌شد و حدود پنجاه نفر آن روز در جلسه امتحان حضور داشتند که من در آن امتحان هم با نمره بالا قبول شدم.


روایت حسن روحانی از انتخاب کابینه یازدهم/ گزینه اول برای آموزش و پرورش زن بود، قبول نکردند

منبع: اصلاحات نیوز
? روایت حسن روحانی از انتخاب کابینه یازدهم/ گزینه اول برای آموزش و پرورش زن بود، قبول نکردند